نوشته شده توسط: سروش بزرگمهر
برخلاف آنچه به نظر می رسد جنبش مردمی ایران نه تنها مطلقا خود به خودی نبوده که عمیقا زیر نفوذ خبررسانی ها و تفسیر مفسران گوناگون حرکت می کند. این به معنای نظارت رهبری مشخص نیست اما به معنای محدود کردن جنبش در راستای حفظ منافع کلی بسیاری از قدرت های سیاسی است. آنچه در این مدت به وضوح قابل مشاهده بوده است نحوه ی پوشش خبری اتفاقات توسط شبکه هایی چون بی بی سی و صدای آمریکا بود که به طور قابل توجهی اخبار کارگری و اعتصابات کارگری در آنها نادیده گرفته می شد و این در شرایطی است که این قبیل اعتصابات بخش مهمی از اعتراضات را تشکیل می دهد چرا که با توجه به شرایط ویژه ی جغرافیایی ایران و وجود نوع خاصی از مناسبات اقتصادی (که جای بررسی دارد) تحرکات اقتصادی می تواند نقش عمده ای در تعیین مسیر حرکت داشته باشد و البته قابل ذکر است که در نظام سرمایه داری ایران که در آن کارگران از کمترین حقوق انسانی و اقتصادی برخوردار نیستند این اعتصابات اهمیت به سزایی دارد چرا که هر کدام از این تحرکات می تواند زندگی عده ی زیادی از کارگران را به ورطه ی نابودی بکشاند و این در حالی است نه کلیت این جنبش در راستای مبارزات طبقاتی است و نه مفسران خبری به دنبال جلب توجه توده های مردمی به سمت مبارزاتی که در این راستا صورت می گیرد.در این میان وضعیت کلی کارگران خود موضوعی است که نیاز به باز کردن دارد. کارگران ایرانی را می توان به چند دسته تقسیم کرد : گروهی از کارگران که در کارگاه های کوچک و خانگی در مناطق دور از محیط شهری مشغول به کارند و عموما به صورت مشخص در جریان امور سیاسی و اقتصادی مملکتی نیستند این دست از کارگران در کنار کشاورزان و ... همان قشری را تشکیل می دهند که در طی سفرهای استانی مشمول سیاست های پوپولیستی احمدی نژاد و دولت قرار میگیرند و از روی عدم آگاهی شعارهای تزویرکارانه ی دولت که پوشش کاذب سوسیالیستی دارد در کنار اعتقادات کوکورانه ی مذهبی و متعصبانه ی آنان موجب اعتماد آنان به حکومت و پشتیبانی غیر فعال از آن می شود! دسته ی دیگر کارگرانی هستند که در کارگاه های کوچک در محیط شهرهای بزرگ مشغول به کارند این عده از کارگران از یک سو در گیر امور سیاسی اقتصادی مملکتی و تحولات آنها هستند که بر زندگیشان تاثیر دارد و از سوی دیگر بر اثر فشارهای اقتصادی زندگی آنان در کسب نان و شکر خدا خلاصه می شود و جایی برای تفکر فعال به آزادی ندارند! دسته ی دیگر کارگرانی هستند که در کارخانه های بزرگ و اصلی کشور مشغول به کارند و نسبت به سایرین از وضعیت اقتصادی مناسب تری برخوردارند. در این دسته از کارگران تحولات اقتصادی سیاسی به شکل قابل توجهی با زندگی روزمره ی آنان در ارتباط است و البته این دسته عموما از آگاهی بیشتری برخوردارند هر چند که هنوز رد پای اعتقادات مذهبی کوکورانه در آنان پابرجاست اما نیروی تفکر فعال در آنها وجود داشته و زمینه ی پرورش آن به نسبت مساعدتر است. البته قابل ذکر است که این دسته از کارگران خود شامل چند گروه می شوند: گروهی که برای کسب منافع اقتصادی بیشتر حاضر به همکاری با عوامل حکومت سرمایه داری اسلامی هستند ، دسته ای که در بهترین افق خود اصلاحات و افزایش دستمزد و ... را متصور هستند و دسته ی دیگر که در واقع می توان آن را نیروی رادیکال به حساب آورد یا همان دسته ای که به دنبال تغییرات اساسی هستند، هرچند که هنوز به اندازه ی کافی از زنجیرهایی که مانع حرکت می شود رهایی نیافته اند اما پتانسیل نوع کنش رادیکال را دارند. این دسته از کارگران همان هایی هستند که دست به اعتصابات می زنند و در پی تشکیل سندیکا و احقاق حقوقی از این دست از حقوق انسانی حرکت کرده و دفاع می کنند. در جنبش اخیر حضور کارگران در قالب نیروهای مخالف حکومت دو شکل داشته است: آن دسته از کارگران که در پی اصلاحات بوده و به علت عدم آگاهی مناسب یا مطالبات خود را در جنبش سبز یافته اند و یا حاضر به تخفیف در کسب حقوق انسانی شده و مثل سایر مردم ( اعم از بورژوا و خرده بورژوا) به کسب حقوق دموکراتیک بسنده کرده اند (با عدم آگاهی از اینکه حقوق دموکراتیک بورژوازی در راستای احقاق حقوق همان طبقه بوده و برای کارگران موجب بازتولید استثمار طبقاتی می شود) و دسته ی دیگری از کارگران که حرکت آنها در قالب اعتصابات در کارخانه های حیاتی مملک از مدت ها پیش از ظهور جنبش سبز آغاز شده و شکل گرفته است. اما نکته ی قابل توجه آنجاست که آیا می توان رابطه ای میان این اعتصابات و جنبش اخیر پیدا کرد یا خیر؟ اگر بخواهیم با نگاهی واقع بینانه به این اعتصابات نگاه کنیم نمی توانیم آنها را در راستای براندازی حکومت و برای دستیابی به یک انقلاب سوسیالیستی بدانیم حال آنکه با ظهور جنبش سبز بر خلاف تلاش های موسوی ، کروبی و شبکه های خبری و مفسران بخشی از جنبش به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی است و به طبع آن تحرکات کارگری هم می تواند دچار تغییراتی در نحوه ی حرکت و نیز انگیزه ی حرکت گردد اما آنچه باعث می شود این نوع مبارزه به شکل جدی اتفاق نیافتد و در واقع اعتصابات اخیر در پی براندازی و ضربه زدن اقتصادی به مملکت سازمان دهی نشود همان عدم سازماندهی و اتوریته رهبری مناسب است. شاید بتوان این موضوع را ناشی از ضعف نیروهای چپ در طی 20 سال اخیر دانست؛ عدم ارتباط فعالان پیشرو با کارگران ، عدم سازماندهی کارگران در تمام کارخانه های حیاتی کشور، عدم ارتباط فعالان کارگری در مناطق مختلف با یکدیگر ، عدم وجود صندوق های کارگری (در حالی که شاهد صندوق های بیشماری هستیم که توسط دولت ، بسیج ، سپاه و ... ایجاد شده است) ، ... ، و مهم تر از همه عدم تلاش برای انتقال آگاهی به توده های مردم. با تمام این تفاسیر نمی توان نقش کارگران را در آینده ی جنبش انکار کرد اگر عقب ننشینیم تا جنبش سبز به راه خود به خودی برود!
برخلاف آنچه به نظر می رسد جنبش مردمی ایران نه تنها مطلقا خود به خودی نبوده که عمیقا زیر نفوذ خبررسانی ها و تفسیر مفسران گوناگون حرکت می کند. این به معنای نظارت رهبری مشخص نیست اما به معنای محدود کردن جنبش در راستای حفظ منافع کلی بسیاری از قدرت های سیاسی است. آنچه در این مدت به وضوح قابل مشاهده بوده است نحوه ی پوشش خبری اتفاقات توسط شبکه هایی چون بی بی سی و صدای آمریکا بود که به طور قابل توجهی اخبار کارگری و اعتصابات کارگری در آنها نادیده گرفته می شد و این در شرایطی است که این قبیل اعتصابات بخش مهمی از اعتراضات را تشکیل می دهد چرا که با توجه به شرایط ویژه ی جغرافیایی ایران و وجود نوع خاصی از مناسبات اقتصادی (که جای بررسی دارد) تحرکات اقتصادی می تواند نقش عمده ای در تعیین مسیر حرکت داشته باشد و البته قابل ذکر است که در نظام سرمایه داری ایران که در آن کارگران از کمترین حقوق انسانی و اقتصادی برخوردار نیستند این اعتصابات اهمیت به سزایی دارد چرا که هر کدام از این تحرکات می تواند زندگی عده ی زیادی از کارگران را به ورطه ی نابودی بکشاند و این در حالی است نه کلیت این جنبش در راستای مبارزات طبقاتی است و نه مفسران خبری به دنبال جلب توجه توده های مردمی به سمت مبارزاتی که در این راستا صورت می گیرد.در این میان وضعیت کلی کارگران خود موضوعی است که نیاز به باز کردن دارد. کارگران ایرانی را می توان به چند دسته تقسیم کرد : گروهی از کارگران که در کارگاه های کوچک و خانگی در مناطق دور از محیط شهری مشغول به کارند و عموما به صورت مشخص در جریان امور سیاسی و اقتصادی مملکتی نیستند این دست از کارگران در کنار کشاورزان و ... همان قشری را تشکیل می دهند که در طی سفرهای استانی مشمول سیاست های پوپولیستی احمدی نژاد و دولت قرار میگیرند و از روی عدم آگاهی شعارهای تزویرکارانه ی دولت که پوشش کاذب سوسیالیستی دارد در کنار اعتقادات کوکورانه ی مذهبی و متعصبانه ی آنان موجب اعتماد آنان به حکومت و پشتیبانی غیر فعال از آن می شود! دسته ی دیگر کارگرانی هستند که در کارگاه های کوچک در محیط شهرهای بزرگ مشغول به کارند این عده از کارگران از یک سو در گیر امور سیاسی اقتصادی مملکتی و تحولات آنها هستند که بر زندگیشان تاثیر دارد و از سوی دیگر بر اثر فشارهای اقتصادی زندگی آنان در کسب نان و شکر خدا خلاصه می شود و جایی برای تفکر فعال به آزادی ندارند! دسته ی دیگر کارگرانی هستند که در کارخانه های بزرگ و اصلی کشور مشغول به کارند و نسبت به سایرین از وضعیت اقتصادی مناسب تری برخوردارند. در این دسته از کارگران تحولات اقتصادی سیاسی به شکل قابل توجهی با زندگی روزمره ی آنان در ارتباط است و البته این دسته عموما از آگاهی بیشتری برخوردارند هر چند که هنوز رد پای اعتقادات مذهبی کوکورانه در آنان پابرجاست اما نیروی تفکر فعال در آنها وجود داشته و زمینه ی پرورش آن به نسبت مساعدتر است. البته قابل ذکر است که این دسته از کارگران خود شامل چند گروه می شوند: گروهی که برای کسب منافع اقتصادی بیشتر حاضر به همکاری با عوامل حکومت سرمایه داری اسلامی هستند ، دسته ای که در بهترین افق خود اصلاحات و افزایش دستمزد و ... را متصور هستند و دسته ی دیگر که در واقع می توان آن را نیروی رادیکال به حساب آورد یا همان دسته ای که به دنبال تغییرات اساسی هستند، هرچند که هنوز به اندازه ی کافی از زنجیرهایی که مانع حرکت می شود رهایی نیافته اند اما پتانسیل نوع کنش رادیکال را دارند. این دسته از کارگران همان هایی هستند که دست به اعتصابات می زنند و در پی تشکیل سندیکا و احقاق حقوقی از این دست از حقوق انسانی حرکت کرده و دفاع می کنند. در جنبش اخیر حضور کارگران در قالب نیروهای مخالف حکومت دو شکل داشته است: آن دسته از کارگران که در پی اصلاحات بوده و به علت عدم آگاهی مناسب یا مطالبات خود را در جنبش سبز یافته اند و یا حاضر به تخفیف در کسب حقوق انسانی شده و مثل سایر مردم ( اعم از بورژوا و خرده بورژوا) به کسب حقوق دموکراتیک بسنده کرده اند (با عدم آگاهی از اینکه حقوق دموکراتیک بورژوازی در راستای احقاق حقوق همان طبقه بوده و برای کارگران موجب بازتولید استثمار طبقاتی می شود) و دسته ی دیگری از کارگران که حرکت آنها در قالب اعتصابات در کارخانه های حیاتی مملک از مدت ها پیش از ظهور جنبش سبز آغاز شده و شکل گرفته است. اما نکته ی قابل توجه آنجاست که آیا می توان رابطه ای میان این اعتصابات و جنبش اخیر پیدا کرد یا خیر؟ اگر بخواهیم با نگاهی واقع بینانه به این اعتصابات نگاه کنیم نمی توانیم آنها را در راستای براندازی حکومت و برای دستیابی به یک انقلاب سوسیالیستی بدانیم حال آنکه با ظهور جنبش سبز بر خلاف تلاش های موسوی ، کروبی و شبکه های خبری و مفسران بخشی از جنبش به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی است و به طبع آن تحرکات کارگری هم می تواند دچار تغییراتی در نحوه ی حرکت و نیز انگیزه ی حرکت گردد اما آنچه باعث می شود این نوع مبارزه به شکل جدی اتفاق نیافتد و در واقع اعتصابات اخیر در پی براندازی و ضربه زدن اقتصادی به مملکت سازمان دهی نشود همان عدم سازماندهی و اتوریته رهبری مناسب است. شاید بتوان این موضوع را ناشی از ضعف نیروهای چپ در طی 20 سال اخیر دانست؛ عدم ارتباط فعالان پیشرو با کارگران ، عدم سازماندهی کارگران در تمام کارخانه های حیاتی کشور، عدم ارتباط فعالان کارگری در مناطق مختلف با یکدیگر ، عدم وجود صندوق های کارگری (در حالی که شاهد صندوق های بیشماری هستیم که توسط دولت ، بسیج ، سپاه و ... ایجاد شده است) ، ... ، و مهم تر از همه عدم تلاش برای انتقال آگاهی به توده های مردم. با تمام این تفاسیر نمی توان نقش کارگران را در آینده ی جنبش انکار کرد اگر عقب ننشینیم تا جنبش سبز به راه خود به خودی برود!