اين كتاب از روي سايت نشر بيدار جهت خوانش در داخل ايران گرد آوري شده كه امكان دسترسي به كتاب بر اساس مسائل گوناگون در آن سخت است.
علی رغم روند پیچیده و غامض شدن نظام سرمایه داری، هیچ گونه جهش ماهوی، یا بهبود درون ذاتی در آن ایجاد نشده است و کماکان پروبلماتیک تئوری های انتقادی که رو به آینده دارند، مساله تغییر جهان است.
مارکسیسم ارتدکس بر این عقیده بوده است که یگانه سوژه ای که پتانسیل فراروی از نظام سرمایه داری و تغییر بنیادین جهان را دارد، «طبقه کارگر » است و تنها این سوژه با وصف انقلابی است که هم خواست و هم پتانسیل دگرگونی فرماسیون های اجتماعی،اقتصادی و سیاسی را دارا می باشد.
اما کاملا روشن است که دوره اخیر سرمایه داری، موقعیت و وضعیت طبقه کارگر نیز تفاوت های قابل توجهی کرده است و به نظر می رسد که غرب ِ ایستا، به سوژه های علیه وضع موجودی نیاز مند است که هم به مثابه رانه ای برای طبقه کارگر منفعل یا به عبارتی آمبورژوازه غربی عمل نمایند، و هم خود در عصر سرمایه داری متاخر، سوژه طبقه کارگر را با بازخوانی مفهوم پرولتاریا، مکمّل باشند و لذا کماکان سوژه طبقه کارگر، در راس سوژه های رزمنده و مبارز علیه وضعیت موجود ارزیابی می شود اما نه به تنهایی، چنان که مارکسیسم اکونومیست بر این باور بوده و هست.
بر اساس تئوری مارکس، از بطن نظام سرمایه داری، سوژه انقلابی طبقه کارگر به مثابه آنتی تز نظام سرمایه، پا به عرصه نهاده است و بر تضاد های درون ماندگار نظام سرمایه سوار بوده است و وجود آن برای نظام سرمایه داری ناخواسته اما گریز ناپذیر است، یا به عبارتی، این سوژه جزء ذاتی و جدای ناپذیر سرمایه داری است هرچند که سرمایه داری آن را بر نمی تابد.
لذا عصر سرمایه داری متاخر، دوره ای حامل بحران های عمیق از عصرِ سرمایه داری است که به انکشاف سوژگی های جدیدی منجر شده است که در کنار سوژه طبقه کارگر (که در غرب نیاز به بازآفرینی دارد) عنصرذهنی دگرگونی جهان اند، و لزوما در طول طبقه کارگر می ایستند و با تقویت آن ، با چشم انداز رهایی انسان، علیه وضعیت موجود می رزمند
این یک ضرورت تئوریک است که با ردیابی تاریخی سوژه در لحظه زایش مدرنیته، به مثابه همزاد سوبژکتیو نظام سرمایه داری، و بررسی روند تبدّل آن طی دوران تکوین سرمایه داری، نهایتا کنکرت شدن آن در دستگاه نظری مارکس به مثابه عامل فعّال تحول تاریخی و ایجنت (عامل) رهایی انسان شکافته شود، و سپس با ارزیابی وضعیت موجود و درک پس زمینه عینی پراتیک این سوژه در دوره ای که به سرمایه داری متاخر اشتهار دارد، موجودیت و نقش این سوژه به مثابه مهم ترین کارگزار دگرگونی وضعیت موجود و با توجه به مختصات جدید سرمایه داری سوم، تحلیل گردد.
نکته مهمی که باید توجه بدان داشت این است که مارکس به «متافیزیک سوژه» پایان داده، و از تناقضات سوبژکتیو و ابژکتیو نظام سرمایه داری، به نفع صورت بندی یک سوژه رادیکال و دگرگون ساز، که برخلاف سوژه های پیشین، تاریخی و اجتماعی می باشد، استفاده نموده است؛ و نام این سوژه، «پرولتاریا» است.
فلسفه مارکس، از این رو در این پژوهش اهمیت محوری یافته است که وی را می توان، مهم ترین متفکری دانست که با متّصف کردن سوژه به دو وصف ضروری «تاریخ مندی» و «اجتماعی بودن»، سوژه را از موقعیتی متافیزیکی خارج نمود و هستی اجتماعی- تاریخی آن را عمیقا انضمامی نمود.
سوژه مارکسی، که عامل تحول و دگرگونی در درون ساختارهای اقتصادی، تاریخی و سیاسی نظام سرمایه داری است، با توجه به هستی شناسی که مارکس آن را به شدت وام دار هگل است، با مقوله آگاهی و پراتیک گره می خورد. سوژه مارکسی، که همان پرولتاریا است، در مبارزه و جدال علیه وضعیت «بندگانی» خویش و از خلال پراتیک روزمره خود به چنان خودآگاهی دست می یابد که تنها او می تواند یگانه عامل رهایی خویش از بندهای استثمار و شرایط غیر انسانی، و نیز دیگر طبقات و اقشار تحت ستم در نظام سرمایه داری باشد.
نظام سرمایه داری متاخر، حامل و واجد همان ویژگی های ساختاری است که دوره بندی های سابق آن دارا بوده اند، تمام شاخص ها، اعم از استثمار، بروز بحران های ادواری ساختاری، سودمحوری، گرایش نزولی نرخ سود، شناوری سرمایه و.... در عصر سرمایه داری متاخر نیز قابل تعقیب است، به علاوه اینکه این دوره اخیر، با توجه به اینکه «سرمایه داری مالی» محور سود دهی سرمایه داری در بُعد جهانی آن گشته است، اکنون به وصف »جهانی شدن» نیز مزین شده و همین امر، تا حدی خصلت های گاه متفاوت و جدیدی را به اشکال مبارزه علیه سرمایه داری بخشیده است.
اقسام جنبش های ضد سرمایه داری، که با عناوینی چون ضد جهانی شدن، حفاظت از محیط زیست، علیه تبعیض نژادی، جنبش رنگین پوستان، جنبش های متنوع زنان، هم جنس خواهان، ضد جنگ، اقلیت های فرهنگی و قومی و....در چند دهه اخیر به وقوع پیوسته است، اولا حاکی از آن است که تکثری بر مبارزات علیه سرمایه داری حاکم گردیده است که طی این دو سده بی سابقه است، و ثانیا، بر این امر دلالت دارد که مبارزه علیه سرمایه داری و جنایات و استثمار بی سابقه آن، شاید از هر دوره تاریخی دیگری ضروری تر است.
اما روشن است که الغاء هرگونه ستم و بردگیِ درون ذاتیِ سرمایه داری، به صورت جبری و با طی یک دوره تاریخی معین به وقوع نمی پیوندد. در عبارت «یا سوسیالیسم یا بربریت» واقعیتی نهفته است که بر همین نکته اشاره دارد: جبری برای پس زده شدن سرمایه داری وجود ندارد، همه چیز به پراتیک سوژه های ضد وضعیت موجود بستگی دارد. سرمایه داری متاخر، واجد همان خصلت ها و شاخص هایی است که از ابتدای زایش اش، حامل آنها بوده است و هیچ گونه تفاوت کیفی در کلیت این سیستم و نیز استحاله ای در هستی سوژه پرولتاریا رخ نداده است که فرعی شدن و یا کاهش اهمیت پرولتاریا را در پی داشته باشد، و کماکان باید بر اهمیت رهبری مبارزات علیه سرمایه داری توسط پرولتاریا _چنان که به ویژه در تحولات و اعتراضات غرب نیز این روزها شاهدیم_ تاکید نمود.
این نیز ضرورت دارد که اساسا موضوعیت انقلاب و هرگونه تحول و دگرگونی رادیکال در نظام کاپیتالیستی متاخر، موضوعیت و شرایط بازآفرینی سوژه پرولتاریا، لزوم و چرایی رهبری جنبش ضد سرمایه داری در کلیت آن به وسیله پرولتاریا و این که چرا جنبش های جدید اجتماعی، فاقد آن ویژگی تاریخی، اجتماعی و سیاسی هستند که بتوانند به مثابه سوژه، جایگزین سوژه پرولتاریا بشوند؛ پرولتاریایی که به دلایل شاید به نظر برسد که دیگر آن توانایی و عملکرد مورد انتظار را در مبارزه رادیکال علیه سرمایه داری ندارد، سازمان هایش عمدتا رفرمیست شده و در سیستم مستحیل گشته اند و با ورود جنبش های جدید اجتماعی، عاملیت فرعی احراز کرده است.
ضمن این که دو نکته مهم نیز در ادامه این بحث نباید جا بماند که :
اول، باید تکثر حاکم بر جنبش ها و مبارزات علیه سرمایه داری را با حفظ رابطه غیر افقی با پرولتاریا به رسمیت شناخت و برای پیوستگی و اتحاد این مبارزات اهمیت وافر قائل گردید.
دوم، با توجه به «پرولتریزه شدن» اقشار و طبقات دیگری غیر از پرولتاریا در مفهوم کلاسیک آن، و پیوستن صفوف و اقشاری به طبقه کارگر در بُعد جهانی آن، این ضرورت حاکم می شود که با بازخوانی مجددی از مفهوم پرولتاریا و تعیین مختصات طبقاتی آن، بازتعریفی از این مفهوم ارائه گردد که جایگاه اقشاری که به پرولتاریای جهانی پیوسته اند و یا به هر نحوی در درون سرمایه داری، پرولتریزه گشته و در موقعیت تحت ستم و استثمار قرار گرفته اند، مشخص شود. روشن است که این مساله تا چه حد می تواند وحدت بخش مبارزات متکثر موجود باشد و از سرگردانی مبارزات و مقاومت های پراکنده علیه نظام مستقر، بکاهد.
عینیت اصلاح ناپذیری نظام سرمایه داری، در کنار مبارزات و مقاومت های جنبش ها و جریانات مختلف ضد سرمایه داری، چشم انداز رهایی انسان را در بیرون از این سیستم روشن می نماید.
کتاب حاضر مجموعه ای از مقالات برخی مارکسیست های معاصر است که مشخصا و به ویژه در عصر سرمایه داری متاخر با نظرگاه های مختلف به بحث سوژه انقلابی دامن زده اند. با جمع آوری این مقالات پراکنده و ارائه آن علی رغم این که با برخی از این نظرگاه ها الزاما همسویی و هم نظری وجود ندارد در یک مجموعه، امید داریم که به این مبحث به ویژه در میان نسل جدیدی از مارکسیست های ایران بیشتر و در سطوح نظری بالاتری پرداخته شود و پلمیک های تئوریک جدی را شاهد باشیم.