۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه


بندهای دوخته شده بر دستگیره ی پنجره ها گلویم را می فشارد و تعفن لباسهایم روزنه ای باقی نگذاشته و اما در فاصله ی چند متری ام آنتنی نا آشنا دیده گانم را نشانه رفته، خون در مغزهایمان می تپد و انتظار نعره هایی بر آورد، سیاه و کبود چهره ای ماحصل ازدواج در حاشیه ای کور به نتیجه یک وعده غذا در روز و تنها دود است که استعمال می شود به ربط پوکه هایی که مداوم پر می شوند از توتون، زندگی یأس آلود به شتاب می رود
۲۳، ۲۴، ۲۵، ۲۶، ۲۷، ۲۸، ۲۹و ۳۰
وقتی آفتاب زندگی ات بنا باشد که در غرب طلوع کند پس همه چیز تمام است در پس سالهای دست و پا زدن در گرسنگی، عریانی و مرگ این چنین است که تو مطرودی و اما در باتلاق زندگی شرافتمندانه تا به آخر دست و پا خواهیم زد، نه به مرکز راه داریم و نه در حاشیه معده لمپن ها هضم خواهیم شد، سالها مقاومت، مقاومتی که دیده نشد.
رفقایم را که در آتن لبهایشان را دوخته اند را ستایش می کنم و اما آنها که می گویند اعتصاب غذا راهش نیست بیائید بگویید پس راهش چیست؟
سالهاست که از خون رفقایم چه آسان می نوشند، رفقایم را در یونان می ستایم چرا که شرافتمندانه مقاومت می کنند، باز هم می گویم مقاومت شرافتمندانه و آنها که ساکت در طلوع آفتاب ما نا ممکن نشسته اند و برای مرگ انسانیت اشک تمساح می ریزند و شما را باز می دارند که مسیر اشتباه است مثل سگ دروغ می گویند، خودم هم می دانم که متن پیش رو منطقی نیست ولی در یک وضعیت غیر منطقی نه می توان منطقی نوشت و نه می توان عمل کرد و اما ما فقط شرافتمندانه مقاومت می کنیم من این را از انسانی بزرگ در یک وضعیت غیر منطقی آموختم که سراسر زندگی اش را شرافت و نه منطق شکل می داد
ما فقط شرافتمندانه مقاومت می کنیم


به تمامی کسانی که پشت تجمع پناهجویان مقابل سفارت فاشیستی ایران در آنکارا را خالی کردند تف می کنم غیر منطقی
منطق هیچ گاه نمی تواند در عدم وجود انسانیت عمل ناشرافتمندانه را توجیه کند
لبهایتان را بدوزید و ادامه دهید در این مسیر هر کس که بخواهد با ما می آید و به هر کس که با پند و اندرز هم بیاید تف می کنم
فقط و فقط تف
بغض گلوهایمان را می فشارد و ما ایستاده ایم در برابر طوفان با مشت گره کرده و مرگ جهانی با مرز و محدوده را اعلام می داریم
هر آن آهسته با شتابان، مخفی با علنی
خاطره بیماری سخت و دیگر وقتی نمانده برای یافتن زندگی، هر روز و هر روز مغزهایمان زوزه می کشد در عدم وجود احساس و خاطره ی بیماری های سخت و دیگر وقتی نمانده برای یافتن زندگی
همه چیز شتاب می یابد و ما زندگی آهسته مان را به سرعت می بازیم
وقتی بهشت و اتوپیا گم می شود به حتم در دنبال کنترل در جستجوی جهنم هم می رویم، حال که بی احساس شده ایم چه فرقی می کند حرارت شعله های آتش و دوباره تکرار می کنم
بدن ها قطعه قطعه شده، سرهای به گیوتین سپرده شده، طاعون که می آید وبا غم می رود، دوست داشتن های نفرت انگیز متولد می شوند، نفرت ضروری می گردد و اما ما باز هم شرافتمندانه مقاومت خواهیم کرد
زنده باد مقاومت پناهجویان!