گفتگوئي داريم با خانم رزا روشن از فعالين جنبش آناركوفمينيسمخانم روشن سلام و سپاس از اينكه با ما گفتگو مي كنيد.گزارشگران: اگر ممكن است در باره خودتان و براي آن بخش از خوانندگان كه با شما آشنائي كمتري دارند، بگویيد.
رزا روشن: قبل از هر چيز بايد بگويم که از پیشنهاد مصاحبه بسيار خوشحال شدم و ممنونم. بعد از خواندن سئوالات اما از ناتوانی احتمالی در پاسخگویی نگرانم. بخصوص اینکه ناتوانایی من در پاسخگویی این سوء تفاهم را بوجود آورد که آنارکوفمنيسم راه حل یا طرح سیاسی- اجتماعی که به شرایط کنونی بخورد را ندارد. بهمین جهت سئوالات را بخشا ترجمه کردم. و با دوستان ایرانی و آلمانی به مشورت گذاشتم. بیشتر ما فمینیست هستیم و نمی دانیم آیا آنارشیست هم هستیم یا نه. بعضی هم بیشتر آنارشیست بودند تا فمینیست. اما همگی ما در مورد طرح های جایگزینی (آلترناتیو) در رابطه با چگونگی اقتصاد در یک اجتماع آزاد می اندیشیم. تقریبا همگی ما در پی تغییر در سلسله مراتب کنونی هستیم. بیشتر ما فکر می کنیم ورود به ساختارهای سلسله مراتبي موجود اشتباه است. و تقریبا همگی بنوعی در جهت ایجاد تشکل هایی با ساختارهای دیگر و خارج از سلسله مراتب کنونی حرکت می کنیم. همگی بجای داشتن قدرت در پی پخش آن در میان مردم هستیم. و از آنجایی که برای لغو قدرت حرکت می کنیم طرح سپردن قدرت به احزاب یا دولت یا طبقه و غیره را راه حل مناسب نمی بینیم. در واقع ما زنانی هستیم که در محل سکونت مان، در زندگی خصوصی و اجتماعی مان با سلسله مراتب مبارزه کرده و اغلب هم با تشکل های خودگردان با مدیریت موقت و چرخشی همکاری می کنیم. در مورد خودم هم که پرسیدید من یکی از فعالین جنبش رهایی زنان هستم. و از آنجایی که ما زنان در زمان کنونی ردیف اول قربانیان جهانی سازی از بالا هستیم در جنبش علیه جهانی شدن فعالیت می کنم. البته بعد از شرکت در مبارزات جنوا و سرکوب شدید حرکت اعتراضي ایتالیا، شخصا بیشتر درگیر شناختن رابطه جهانی شدن با زندگی روزمره خودم و زنان دیگر شدم. از طرفی از زمان دانشجویی در جنبش علیه نژادپرستی در آلمان و علیه بازگرداندن پناهجویان نیز هستم. به هر حال درگیر مبارزات جاری در کشور آلمان هستم. بیش از 2 سال است که با حمایت دوستانم نوزاد و اکنون کودک خردسالی را هم همه جا با خود می برم. انسان کوچکی که نطفه اش در مبارزات علیه ملاقات سران 8 کشور بسته شد. و به اسم آنارشيست 7 ماهه 8 مارس معروف است. چرا که تمام برنامه های تدارک دیده ما را در این روز به هرج و مرج کشید(متاسفانه کماکان آنارشيستها را هرج ومرج طلب ميدانند!).بیادش خواهم آورد که در 20 روزگی اش پشت تریبون تظاهرات علیه اشغال عراق رفت، اولین قدم های کوچک اما استوارش را در تظاهرات علیه بازگرداندن پناهندگاني برداشت که اکنون پس از 20 سال زندگی در آلمان اخراج می شوند. در اکتبر خونين شهرمان اولین جمله کاملش را زمانی گفت که چشمانمان از دود باريکادهای خودی و علیه راهپیمایی فاشیست ها می سوخت «ممان الان سوت می زنم تا پليس ها برند». فعلا قدم هایمان را به اجبار همسو بر می داریم و امیدوارم در آینده چندان دور از هم نباشیم. در مورد کارم هم بخواهید بدانید نانم را سابقا از مدرک دکترا در می آوردم پس از پرونده دار شدنم هم اکنون در حال نوشتن تقاضاهای کار برای کارگری در آزمایشگاههای اینجا هستم و امیدوارم در سال جدید بتوانم یک جایی استثمار بشوم. کمي با جنبش بيکاران فعاليت کردم اماپس از ضربه ای که از تشکیل حزب جدید چپ های آلمان خوردیم، شرکت در آکسیونهای دوشنبه، دیگر جذابیت روزهای اولیه ( اشغال دفاتر کار در آلمان ) را ندارد. فعلا هم بوروکرات های سرخ و نوکیسه های چپ سرگرم جنگ قدرت و سوار شدن بر گرده بیکاران هستند. بهرجهت بعنوان کارگر البته خطوط مبارزه شفاف تر و دشمن مشخص تر است.در مورد سازمان های ایرانی، تا همین اواخر با تشکل 8 مارس همکاری کردم. بقیه سازمان های ایرانی را از درون نمی شناسم. اینجا و انجا همکاری های عملی هست. اما پروژه اصلی که برای امسال دارم ترجمه کتاب آنارکوفمنيسم است که در کنار زندگی روزمره شروع کردم و امیدوارم در آینده نزدیک بخشی از سؤال های احتمالی خوانندگان این مصاحبه را پاسخگو باشم.گزارشگران: در مورد تاريخچه پيدايش آناركو فمينيسم براي ما بگوئيد.رزا روشن: راستش نمی دانم منظورتان از تاریخچه چه هست. اینکه از کجا شروع شده و یا اینکه می خواهید بدانید بنیانگزاران این تفکر چه کسانی بودند و یا اینکه دلایل حضور چنین تفکری در میان جنبش آنارشیستی و یا جنبش رهایی زنان چه بوده است. در مورد تاریخچه می توانم عکسی از حکاکی( گراور) باريکاد زنان در کمون پاریس (1871 ) را بفرستم همان زمان است که لوئیز میشل (1830 – 1905 ) می گوید: «وقتی زمان موعود فرا برسد و مردان تردید کنند، آن گاه زنان هستند که در صف اول رژه خواهند رفت و من آنجا هستم.» شاید این تفکر از آن وقتها شروع شده یا خیلی قبلتر. بهرحال زنانی مانند میشل، اما گلدمن و یا سازمان های انقلابی زنان اسپانیا «ماژور لیبرز» 1936 (که تاریخچه مبازاتشان را خیلی بعدتر از پیوستنم به جنبش زنان مطالعه کردم) شايد شروع آن بودند. اما فکر می کنم این جنبش رهبری نخبه ای ندارد. زنان زیادی بنیانش را گذاشتند که بخشاً بی نام و نشان ماندند. اما این تئوری در ابتدای سالهای 70 توسط فمینیست های تندرو (رادیکال) آمریکایی که بدنبال چهارچوب سیاسی بودند که انقلاب اجتماعی فمینیستی را به جلو ببرد، مطرح شد. به نظر آنها مباحث آنارکو کمونیستی کروپوتکین (1842 – 1921) بیشترین هم خوانی ها را با تئوری های آنان داشت. همان زمانها این تئوری ها توسط پگی کورنگر و کارول ارلیش (1979) جمعبندی شد. از نظر آنها فمینیستها در واقع آنارشیستهای ذاتی (طبیعی) می باشند. چرا که همگی علیه مناسبات سلسله مراتبی حاکمند و در همین راستا سعی در ایجاد گروههای کوچک کاری (جهت توانمندی زنان) متکی بر نیروی خود زنان می کنند. از طرفی هر دوی این تئوری ها خواهان تحول در فرد و جامعه هستند. و آن را توسط انقلاب دائم علیه اقتدارهای موجود عملی می بینند. آنها برخلاف کسانی که درصدد کسب قدرت و سرکار آمدن یک گروه نخبه و یا انقلابیون حرفه ای هستند در جهت پخش و نه تمرکز قدرت حرکت می کنند. شکل حرکت آنها و اکسيونهاي خودبخودی گروههای کوچک بهترین و مناسبترین راههای عملی برای پیشبرد انقلاب و ایجاد یک ضد قدرت علیه سیستم حاکم مي باشد. آنها ساختارهایی را بوجود آوردند که در آن از رقابت، سودجویی و فرم های دیگر فشار اقتصادی جلوگیری شده و اغلب بجای چک و چانه زدن و مبارزه برای گماشتن افراد خودی در پست های مدیریتی، سعی در ایجاد جایگزین های (آلترناتیوهای) خود دارند. مثلا بجای عوض شدن مدیریت بیمارستانها، مدارس و رسانه ها، سعی در ایجاد مراکز درمانی خود یا مدارس جایگزین، تعاونی های مواد غذایی، رسانه های آلترناتیو و غیره را دارند. این در واقع همان ایجاد ضدسیستمی می باشد که فعلا در تمام محیط های زندگی بوجود آمده و هر روز هم قوی تر می شوند. ایجاد محیط های همیاری و ایجاد سیستم موازی و خارج از سیستم اقتدار کنونی سيستم را سرنگون نمي کند اما به تمامی انسانها نشان خواهد داد که در واقع بوجود ساختارهای دولتی نیازی نمی باشد. هم چنین تلاش در خودگردانی تولید، توزیع و مصرف در انقلاب اسپانیا که بیش از میلیونها انسان سرنوشت خود را بدست گرفتند و یا فرانسه سال های 1968 نمونه های تاریخی این تلاش گسترده می باشد.آنارکوفمنيستها بدرستی نابودی پدرسالاری – مردسالاری را ناکافی می دانند. ستم جنسیتی یکی از فرم های ستم در جامعه است و اگرچه این ستم بسیار قدیمی و ریشه دار در جامعه انسانی اعمال اقتدار می کند اما می بايد با همبستگی و هماهنگی با سایر جنبش های دیگر و مبارزه علیه ستم های دیگردر سیستم جهت نابودی آن تلاش کرد. آنارکو فمنیسم برای مبارزه سازمان یافته علیه ستم جنسیتی سعی در بوجود آوردن همبستگی خواهرانه و جهانی دارد. ما در سازمان های مستقل زنان همکاری و یا تشکل های مستقل از مردان ایجاد کرده و خارج از سلطه و اقتدار جنسیت ممتاز آکسیون های مبارزاتی کوتاه یا دراز مدت را برنامه ریزی می کنيم. اما مخالفتی با همکاری با گروههای مختلط نداريم. شايد دلیل حضور این اندیشه در جنبش آنارشیستی نیاز به یک روایت زنانه از آنارشیست باشد و ضرورت سازماندهی مستقل زنان.امروزه تندروترین (رادیکال ترین) بخش جنبش زنان تحت نام" سازمان های مستقل (آتانوم) زنان و همجنس گرایان زن" در کشور آلمان فعالیت می کنند. در آنها زنان با انواع گرایشات مختلف همکاری می کنند.گزارشگران: چه مختصات و ويژگيهائي اين نگاه را از جنبش فمينيستي بطور كلي مجزا ميكند؟
رزا روشن: بهتر ميبينم ابتدا از نکات مشترکمان صحبت کنم. فکر می کنم تمام زنان فعال در جنبش رهایی زنان درصدد تغییر ساختارهای موجود بنفع خود هستند. علیه کلیشه های جنسیتی در زندگی و کار روزمره شان اقدام می کنند. روش های آموزشی جدیدی را برای تعلیم و تربیت نسل آینده پیشنهاد و عملی می کنند. آنها خواهان اختیار بر جسم خود هستند و سعی در نفی روابط عاطفی سلطه گرانه دارند و همگی معتقديم: باید بتوانیم محیط هایی را بوجود بیاوریم که زنان بتوانند احساس امنیت کنند و در این محیط ها دانسته ها و تجربیات خود را به یکدیگر منتقل کنيم. پیشرفت داشته باشيم بدون اینکه بخاطر جنسیتمان مورد تبعیض قرار بگیريم. بخشی از زنان فکر می کنند اگر زنان در ساختارهای هرمی موجود وارد شوند می توانند تغییراتی بنفع تمامی زنان در جهت بهبود در وضعیت خواهرانشان بدهند. بخش های تندروتر (رادیکالتر) خواهان اشغال تمامی پست های مدیریتی جامعه هستند. و فکر می کنند، از آنجایی که زنان ذاتاً طرفدار صلح و عدالت هستند اینگونه ما قادر خواهیم بود به جنگ های جاری خاتمه بدهیم و یا عدالت را برقرار کنیم.بخش دیگری خواهان انهدام سلسله مراتب کنونی می باشند، هم زمان درصدد ایجاد سلسله مراتب جدیدی که طبقه کارگر در راس آن قرار بگيرد. هدفش تسخیر قدرت سیاسی و برقراری حکومت کارگری یا دیکتاتوری – دمکراسی کارگری می باشد. این گروه به مطالبات برابری طلبانه و صنفی زنان کارگر اهمیت ویژه ای داده و خود را نمایندگان منافع زنان کارگر در سایر جنبش ها می داند. سوسیال فمینیستها گرایشی قدیمی در جنبش رهایی زنان هستند که پس از سالها مبارزه دوشادوش در احزاب و سازمان های کارگری عاقبت به ایجاد تشکل های مستقل زنان پرداختند. دلیلش می تواند استقبال کم زنان کارگر از سندیکاهای سنتی کارگری باشد. به هر حال اگر هر کجا زنی بتنهایی یا به کمک حزب و سازمانش بتواند کاری برای زنان انجام بدهد، مفید است و از موفقیت او تمامی زنان سود خواهند برد. حتی زنانی که در کارهای به اصطلاح مردانه (مانند فضانوردی یا راندن ماشین آلات سنگین و غیره) موفق هستند، به دیدگاه مردسالار حاکم ضربه می زنند. چرا که این دیدگاه بشدت از زنانه – مردانه کردن کار اجتماعی با توجيه ناتوانایی روحی و یا جسمی زنان سود می برد.بطور کل همه ما زنان از موفقیت خواهرانمان در برداشتن مرزهای جنسیتی در جامعه و زندگی خصوصی نفع خواهیم برد. همه زنان از اقدامات جاری و ایجاد خانه های زنان، محیط های امن، طرح برابری حقوقی و مبارزه برای آن، مزد برابر در مقابل کار برابر، ایجاد جایگزین هایی (آلترناتیوهایی) در خانواده متمرکز مانند خانه های جمعی، فراگیری متدهای اقتدارزدایی در زندگی خصوصی و اجتماع، کنترل مکانیزم های خشونتی علیه زنان نفع خواهیم برد. از طرفی حضور هر گرایش از زنان در جنبش های اجتماعی (مثلا علیه نژادپرستی، محیط زیست، علیه جهانی شدن از بالا و غیره) اغلب جلوی بی تفاوتي این جنبشها را به ستم جنسیتی می گیرد. یعنی وقتی زنان بطور متشکل با خواستها و مطالبات مشخص در مبارزات اجتماعی شرکت کنند، دیگر ستم جنسیتی نمی تواند فرعی قلمداد شود.فمینیستها در تمامی سطوح همواره جلوی این نادیده گرفتن یا کم بها دادن به ستم جنسیتی را گرفته اند. در اینجا البته منظورم زنانی نیست که نقش میسیونرهای احزابشان را در جنبش زنان بازی می کنند. وعده های سرخرمن می دهند و مرتب کتاب دعای نقل قول های رهبرانشان را برای ما موعظه می کنند. آنهایی که تنها نوید سرنگونی مردسالاری را می دهند. این زنان بخشاً خود تحت اقتدار مردسالاری و سلسله مراتب احزاب و سازمان هایشان له شده اند و تنها برای عضو گیری برای احزاب و سازمان های برادر تلاش می کنند. به آنها باید گفت بهتر است بجای پرسه زدن در جنبش مستقل زنان، تلاش کنند و برای مطالبات خود خارج از اقتدار مردانه متشکل شوند. از طرفی نه سرمایه داری آنگونه که مارکسيستها ادعا کردند، مردسالاری را از بین برد و نه ستم جنسیتی در دوران سوسیالیسم سابقاً موجود خراشی دید. به همین دلیل نیز به وجود تشکلات مستقل زنان نیاز است. زنانی هم هستند که هم زمان علیه ستم طبقاتی و جنسیتی در جامعه مبارزه می کنند اما متاسفانه بخشاً درک درستی از تشکل خودگردان ندارند. حضور زنان قوی و نخبه گاهی تشکل زنان را به کاریکاتوری از احزاب و سازمانها تبدیل مي کند. این نخبگان بجای تقسیم مدیریت و مسئولیتها بر طبق «لیست نامها» که هر عضو زمانی بتواند مدیریت کند و مسئولیت قبول کند اغلب به رأی گیری و انتخابات متوسل می شوند. در نهایت خودشان نیز رهبران مادام العمر تشکل ها می شوند. اگر فرم انتخابات در جوامع سرمایه داری باعث تحمیق مردم می باشد، استفاده و کپی برداری از روی این شیوه البته توسط این زنان «دمکراتیک» قلمداد می شود. با این تفاوت که سيستم سرمایه داری لااقل برای 4 سال بعدی حکومتش چهره های جدیدی را تعلیم می دهد که همان سیاست را به پیش ببرند. درتشکل های هرمی زنان" زیر سلطه احزاب برادر" اما حتی توانایی انتقال دانسته ها و مهارت ها وجود ندارد. بهمین دلیل هم هست که انتخاب کنندگان در این تشکل ها حتی شانس انتخاب چهره های جدید با همان سياست را در دوره بعدی انتخابات ندارند. در سیاست کلان و جهان کنونی می توان در تمامی دیکتاتورهای سرخ سابقاً موجود و در حال حاضر در سیستم کوبای سوسیالیستی این ساختار را دید. به نظرم این ساختار از ساختارهای سرمایه داری کنونی عقب افتاده تر است. به هر حال به نظرم ما با حذف مردان از تشکل هایمان به اقتدار آنها پایان نداده ایم. اگر از سيستم نمایندگی و رأی گیری برای پیشبرد کارها استفاده کنیم، کماکان ساختارهای مردسالارانه را باز تولید کرده ایم.کنترل اقتدار این زنان (قوی) "مسیونرهای احزاب برادر" در تشکل ها می تواند با پخش قدرت و تقسیم مسئولیتها بر طبق لیست نام ها و بنوبت عملي شود. نباید از سپردن مسئولیت بدست خواهران کم تجربه مان بترسیم. اگر همه افراد گروه در پیشبرد مسئولیت به او کمک کنند، مشکلي پيش نخواهد آمد. از طرفی برای خود شخص مسئول نیز تجربه مدیریت می تواند به بازیافتن اعتمادبه نفس او کمک کرده و کل گروه را به بالا بردن توانایی هایش تشویق کند. چرا که هر فرد ميداند روزی نوبت مدیریت خود او فرا خواهد رسید.بطور خلاصه آنچه ما را به سوسیال فمینیستها نزدیک می کند تئوری انهدام سیستم سرمایه داری مردسالار است. آنچه دورمان می کند فرم و شکل تشکل یابی هرمي و سازماندهی حزبي آنهاست. فمینیستهای تندرو (رادیکال) از آنجایی که با هدف همه قدرت بدست زنان حرکت می کنند و خواهان اجرای مدیریت بدست زنان می باشند با ایجاد محیط هایی برای توانمندی زنان، سازمان های خودگردان، کمک و همیاری، پخش قدرت و دانسته ها در جهت رسیدن به اهدافشان حرکت می کنند. اين سازماندهی با مبارزات روزمره زنان همخواني دارد و ما نيز در بسیاری از حوزه های همکاری زنان عملاً در کنارآنها قرار می گیریم. چرا که در این شکل از سازماندهی می توان دمکراسی مستقیم را پیاده کرد و «عمل مستقیم» علیه سیستم را سازمان داد.گزارشگران: اينطور كه من ميفهمم و اگر اشتباه ميكنم شما مرا تصحيح ميكنيد،آناركو فمينيسم نگاهي تمركز زدا به مكانيزم هاي مديريتي در جامعه دارد و قدرت را به هر شكل آن نفي ميكند. وقتي شما به نفي دولت مي پردازيد كدام آلترناتيو را در برابر آن قرار ميدهيد؟رزا روشن: در حقیقت ما خواهان جامعه ای فدراتیو هستیم و نه متمرکز و در نهایت جهانی فدراتیو. شعار نه خدا و نه دولت و نه اقتدار (اتوریته) بخصوص از طرف ما زنان که تحت اقتدار فردی و اجتماعی در رنجيم اغلب مطرح ميشود . تمامی قوانین مذهبی علیه منافع ما زنان است. قدرت دولتی بدست مردان و برای اجرای سیاست های آنان (که حذف و نادیده گرفتن ما زنان مي باشد) به خدمت گرفته شده. در زندگی روزمره اقتدار مردان بر ما حاکم است. اقتدار مردسالارانه که توسط مردان ( بخشاً نيز توسط زنانی آلوده به این تفکر) بر جامعه زنان وارد می شود و در تمام حوزه های خصوصی و اجتماعی اعمال قدرت می کند، در خصوصی ترین روابط ذهنی و روحی ما وارد شده و اعتماد به نفس زنان را برای حرکت، کار و زندگی در اجتماعی می گیرد. من دلیل خوبی برای منهدم نکردن آنها (دولت و ديگر نهادهای سرمايه داری مردسالار) ندارم. فکر می کنم پروسه تولید، توزیع و مصرف باید کلاً توسط تمامی انسانهایی که در آن سهیم هستند، اداره و سازماندهی شوند. در کشوری که هستم در بسیاری از کارها، انسان های درگیر آن بطورکلی در جهت ایجاد کنترل در ساختارهای دولتی هستند. آنها در عمل برای اثبات بیهودگی این ساختارها سعی در ایجاد ساختارهای خودشان دارند. مثلاً در کنار پزشکی آکادمیک، مداوی کلاسیک (سنتی) بیماران توسط «پزشکی بر پایه گیاهان» و غیره شکل گرفته است و برای قبول آن از طرف بیمه خدمات درمانی مبارزه می شود. مصرف کنندگان فشار می آورند که محصولات ژنتیکی یا تولید نشود و یا اگر تولید شد قابل تشخیص برای مصرف کنندگان باشد.در شهری که هستم کل قهوه مصرفی دانشگاه با تصميم دانشجويان از زارعین آزاد و نه پلانتاژهای استعماری در کشورهای دیگر خریداری می شود. انسانهایی که مالکیت را قبول ندارند. زمینی را تصرف کرده و در ماشین ها و واگن هایی که به خانه تبدیل کرده اند سالهاست که دارند بدون آب و برق زندگی می کنند. خانه های خالی از همان دهه 70 که اشغال شده اند تا الان در اشغال دانشجویان است. وآنها با مدیریت و اداره خودشان در این خانه های جمعی زندگی می کنند. اینجاها فضاهایی خارج از سیستم هستند که بسیاری از خارجیانی یا بقولی «بدون مدرکها» را در خود می پذیرند. تنها در حوزه تولید است که کارخانه ها بطور سهمناکی کنترل می شوند. هرچند در تاریخ بشر مقاطعی وجود داشته که کارگران و روستائیان سکان خودگردانی و مدیریت تولید را مانند انقلاب اسپانیا و یا حتی اکتبر (قبل از کودتای سرخها) بدست داشته اند، اما حوزه تولید هم بطور غیر مستقیم از طرف مصرف کنندگان کنترل می شود، مانند تحریم تولیداتی که توسط کار کودکان بوجود آمده است. انهدام بسیاری از ساختارهای دولتی و سلسله مراتبی دیگر باعث ترس و وحشت مردم نمی شود. برعکس بیشتر انسانها وقتی امکان ایجاد ساختارهای خود و عملی کردن آنها را پیدا می کنند و می بینند بدون وجود یک آقا بالاسر کارها بهتر پیش می رود ، از خود خواهند پرسید که اصولاً این سازمان های عریض و طویل به چه کار می آید. اگر در قرن نوزده فقدان دولت مردم را می ترساند و اغلب یک هرج و مرج در نبود ساختار دولت پیش بینی می شد. فکر ایجاد جامعه ای بدون قدرت متمرکز در دست دولت دیگر حتی آوانگارد (پیشرو، مترقی) هم نیست. البته من شخصاً هیچ کجا طرحی با ترسیم جزئیات درباره جامعه آزاد شده و خودگردان را جایی نخوانده ام. شاید به این دلیل که تئوری آنارشیسم از پیش گویی جامعه آينده در زمان حال بدلیل نفی احتمالی آلترناتیوهای دیگری که در آينده خواهد آمد، سرباز می زند.هم زمان وعده سر خرمن نمی دهد که اگر ما بیاییم بهتر می شود. اگر ما از سیستم آموزشی کنونی انتقاد داریم مدارس دیگری بوجود آورده ایم اگر درصدد نابودی خانواده متمرکز هستیم در آلترناتیوهایمان در خانه های جمعی زندگی می کنیم. از آلودگی محیط زیست انتقاد می کنیم. طرح هایی مانند انرژی خورشیدی را بکار می گیریم. علیه جنگ هستیم به سربازی نمی رویم. مالکیت را قبول نداریم و هرجایی که خواستیم زندگی می کنیم. این کارها بدون اصطکاک با سیستم نیست. برای هر حرکت مبارزه می شود. بنظرم محیط هایی آزاد شده حتی در سیستم کنونی بسیار مفید است. چرا که در عمل به خودمان و دیگران نشان می دهد که آلترناتیوهای ما عملی هستند. و نه صرفاً طرح های روی کاغذ. در تمامی حوزه های زندگی تعاونی هایی با اداره خودگردان ایجاد شده. اینها سیستم را نابود نمی کنند، اما نمونه های جایگزینی ارائه می دهند که در آنها خودگردانی هر روزه تمرین می شود.جهانی که در کنار سیستم کنونی بوجود آمده و بوجود خواهد آمد، اعتماد به نفس انسانها را تقویت می کند و از طرفی اندیشه آنها را برای طرح های بهتر از ساختارهای کنونی و زندگی آزاد فراتر می برد. انسانی که در این کلکتیوها زندگی می کند و یا سازمان هایی که خودگردانند دیگر زیر بار آقا بالاسرها نمی رود نه در حوزه خصوصی و نه عمومی اش. و ایده امتیاز انسانی بر انسان دیگر بدلیل داشتن جنسیت ممتاز، نژاد بهتر و موقعیت او در ساختار هرمی و غیره در مغزها ریشه کن خواهد شد. این انسان متحول شده است که نهایتاً سیستم جدید خودگردان را ایجاد می کند.گزارشگران: شما نظم هاي موجود را نفي مي كنيد زيرا گرايش به قدرت دارند و به تعبيري قدرت زا هستند. چگونه مي توان از زايش قدرت و تمركز در امور مديريتي جامعه جلو گيري كرد؟رزا روشن: ببینید من نظم موجود را نفی می کنم، نه اینکه گرایش به قدرت دارد بلکه با این خاطر که یک نظم ظالمانه است. نظمی که یک عده قلیل مفتخور در یک طرفند و همه ثروت دنیا را در دست دارند و چند میلیارد در موقعیت گرسنه و نیمه گرسنه و بیکاری و بی حقوقی بسر می برند. نظمی که یک هرم عظیم ستمگری را شکل داده است. قاعده این هرم میلیونها زن هستند که در شرایط فقر و بی حقوقی و بردگی بسر می برند. و البته من مخالف قدرتی هستم که این نظم جهنمی را سرپا نگهداشته است.بعلاوه موضوع زایش قدرت و تمرکز در امور مدیریتی نیست. حداقل در تفکر من مدیریت جایی ندارد که نگران خطر زایش قدرت در آن باشم. من معتقد به شیوه های خودگردانی جمعی هستم.گزارشگران: آيا نظم هاي موجود فدراتيو در كشورهاي مثلاً اروپائي كه مؤلفه قدرت را نيز همراه دارند مورد تأیيد شماست؟رزا روشن: نظم های موجود در کشورهای اروپایی هر اسمی داشته باشند فدراتیو یا سوسیال دمکراتیک یا سوسیال مسیحی، همه اشکالی از نظام های سرمایه داری هستند و هيچ اسمی هم ماهیت ستمگرانه و ناعادلانه آنها را نمی تواند لاپوشانی کند. نه فقط مورد تأیید من نیستند، بلکه من هم با گروههای فعال علیه بی عدالتی های این کشورها علیه مردم خودشان و جهان مبارزه می کنم. و باز هم تأکید کنم چون شما هم چند بار سؤال خود را به این شکل طرح کردید که گویا مثلاً من صرفاً مخالف کور «قدرت» هستم و هرجا قدرت باشد من مخالفم. بنظرم این هم روایتی عامیانه از آنارشیسم است. مسئله اولاً صرف این نیست که نظم های موجود در اروپا مؤلفه قدرت را همراه دارند. مسئله این است که در درجه اول این قدرتها ارتجاعی هستند. این قدرتها برای حفاظت از انواع ستمگری ها و نابرابری ها موجودند. و این قدرتها بر پایه نابرابری بطور اخص نابرابری زن و مرد به حیات خود ادامه می دهند.گزارشگران: از نگاه شما آيا اين نظريه، نظريه اي طبقاتيست؟ چنانچه بپذيريم كه ستم جنسي فرا طبقاتي اعمال مي شود.رزا روشن: بله. خود این که می گوئیم فراطبقاتی در خودش موضوع طبقات را دارد. و بنظر من هم ستم بر زنان فراطبقاتی است یعنی به همه زنان در هر جایگاه و موقعیت طبقاتی که هستند روا می شود. البته اشکال ستم بنا بر موقعیت طبقاتی تفاوت خواهد کرد. اما بدون شک راه حل این ستم از جانب زنان مبین راه حلها و نگاه و افق های طبقاتی است. شاهد مدعا تنوع راه حل هایی است که در جنبش زنان مشاهده می کنیم. البته فمنيستها اصولاً طبقه اقتصادي را مفهومي مردانه ميدانند، که شايد هم درست باشد.گزارشگران: آيا ساختارهاي موجود در جوامع دمكراتيك غربي را ساختاري مردسالارانه مي دانيد؟رزا روشن: بله، این ساختارها عمیقاً مردسالارانه هستند. البته بهتر است وارد مقایسه این کشورها با کشورهای جهان سوم نشویم. بخاطر اینکه این کشورها انقلابات بورژوایی را از سر گذرانده اند و زنان در سطح حقوق قانونی به برابری صوری رسیده اند. و البته این خودش اثبات این مسئله است که مبارزه برای رهایی زنان نمی تواند در سطح برابری حقوقی متوقف شود و از همه مهمتر نباید بدلیل سرکوب لجام گسیخته زنان در کشوری مثل ایران افق زنان مدلی در سطح کشورهای اروپایی باشد. اگر قرار است علیه نابرابر ی و ستمدیدگی زنان مبارزه کنیم بهتر است اینطوری ببنیم که شرایط کنونی جهان در سطحی است که زنان می توانند و باید خیلی فراتر از تخفیف و شل کردن زنجیرهای ستم بروند. فراموش نکنیم که زنان در غرب علیه موقعیت فرودست خود دارند مبارزه می کنند و علیه دولتهای مردسالار خود. چگونه می توان در کنار مبارزات زنان در کشورهای غرب بود در عین حال افق خود را موقعیت کنونی زنان در غرب قرار داد؟ جهان در آغاز هزاره سوم در شرایطی قرار دارد که می توان و باید برای همیشه مردسالاری را به ورق های تاریخ بسپارد.گزارشگران: آيا در تشكل هاي آناركو فمينيسم جائي براي مردان كه به برابري جنسي اعتقاد دارند موجود است؟
رزا روشن: ببنید در عصری که زندگی می کنیم در جهان گلوبال کنونی، سرمایه داری بالاترین مرحله از مردسالاری را اعمال می کند. امید به اینکه سرمایه داری زنان را از این ستم دیرینه رها کند، آنطور که برخی مارکسیستها یا بهتر است بگویم برخی روایتها از مارکسیست ادعا داشت، عملی نشده است. زنان قرنهاست که بر ای مطالبات خود مبارزه می کنند. در تمامی جنبش ها هم شرکت دارند. اما هم در جنبشها، هم در سازمانهای مختلط و هم در خانه کماکان تحت ستم جنسیتی هستند. زنانی که در احزاب هستند اگر ازاقتدار شوهران و پدران آزاد شده اند، اقتدار رهبران را تجربه می کنند و انواع و اقسام تبعیض ها را بدلیل داشتن جنسیتی دیگر. اینها بطور اتوماتیک در رأی گیری ها مردان را انتخاب می کنند. آنها بهتر حرف می زنند، بهتر مبارزه می کنند و غیره. این تفکری است که سابقۀ طولانی در جامعه زنان دارد. مردان برابری طلب بهترین توجیهات را برای اعمال اقتدارشان بر زنان دارند. مبارزه ای دوشادوش علیه ستم اصولاً وجود ندارد. این مبارزین بر دوش زنان راه می رود. شخصاً مردان برابری طلب بسیاری را می شناسم که از دسترنج کار زنان زندگی می کنند تا تئوری های انقلابی خود را در سطح وسیع منتشر کنند.آنارکوفمنیسم برای ما یک اعتقاد نیست بلکه راه زندگی است. یعنی اینکه ما زنان یاد بگیریم زندگی مان را در حوزه خصوصی و اجتماعی بدون مردان سامان دهیم. بدون اقتدار مردان در جهت استقلال ذهنی و روانی، فرهنگی و اقتصادی خود گام برداریم. مرد سالاری تنها در حوزه اجتماعی وجود ندارد. در حوزه ذهنی ما زنان اعمال قدرتش سهمگین تر است. زناني را می شناسم که در تمامی زمینه ها موفق هستند ولی نمی توانند از دست اقتدار مردان در حوزه خصوصی خلاص شوند. من فکر می کنم یافتن این اعتماد به نفس تشکیل گروههای کاری زنان در جهت توانمندی خودمان بدون مردان امکان پذیر است. ما زنان در تشکلات مستقل مان یاد می گیریم چگونه مسئولیت سازمان دادن یک مبارزه را بعهده بگیریم. چگونه مدیریت کنیم، چگونه حول خواستها و مطالباتمان و بوجود آوردن محیط های بدور از اقتدار همکاری کنیم. تمامی تشکل های مختلط در جهت سازماندهی زنان حول خواستها و مطالبات خود زنان ناموفق بوده اند.«زنان اصولا تشکل ناپذیرند.» این را بسیار زیاد از دوستان سوسیالیست می شنویم. این حقیقت ندارد. زنان در مبارزه شان به جزئیات اهمیت می دهند. از کارهای کوچک شروع می کنند. قبل از شعار برای سرنگونی اقتدار در بیرون خانه، در جهت نابودی اقتدار در چارچوب خانه هستند. در تشکلات هرمی شکل که اغلب بالای هرم رهبر، گروه نخبگان، مردان قوی و زنان قوی قرار دارند، زمان طولانی دوام نمی آورند. حضور مردان در جمع زنان بطور بین المللی با مقاومت و اعتراض روبرو می شود و البته به دلایل مختلف. ولی اصلی ترین و ملموس ترین اش را سعی می کنم با مثالی روشن کنم. تصور کنید که در جمعی دمکراتیک، فردی با لباس نظامی و اسلحه به کمر وارد شود و اعلام کند به هيچوجه نمی خواهد از اسلحه اش و موقعیت ممتاز نظامی اش علیه جمع استفاده کند. و تنها برای حمایت از جمع حضور یافته. البته برای تمام اعضا روشن است که اگر این فرد از سلاح اش علیه اعضا استفاده کند، از طرف سیستم غالب حمایت خواهد شد، چرا که تجمع این عده در نهایت به نفع سیستم حاکم نمی باشد. سلاحی که مردان همواره با خود حمل می کنند، نماد خشونتی مانند اسلحه یا لباس نظامی یا غیره نمي باشد. بلکه همان آلت جنسی شان (کیرشان!) می باشد که موجب وحشت است. حال اگر آنان مکرر اعلام کنند که از این نماد خشونت یا موقعیت ممتازشان هرگز علیه جمع استفاده نخواهند کرد، چیزی عوض نمی شود. چرا که نماد خشونت وجود دارد. و کل فضای جمع را دگرگون می کند، بطوری که زنان بدلیل وجود آن یا به خود سانسوری می افتند یا کلاً اعتماد به نفس لازم برای تفکر و ارائه استراتژی و تاکتیک علیه سیستم غالب را از دست خواهند داد. برای روشن تر شدن مطلب می توانید به مقاله آندره آ دورکین «قدرت» در وب سایت زنان هشت مارس یا به نشریه شماره 13 هشت مارس مراجعه کنید. این مقاله توسط س. همراز از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است. در آلمان نیز در سال 1967 زنان اتحادیه دانشجویان سوسیالیست آلمان در برلن غربی «شورای عمل برای آزادسازی زنان» را تشکیل دادند. این تشکل در ابتدا بر پایه خشم زنان علیه افکار و رفتار زن ستیز «رفقای مرد» با این شورا ایجاد شد. در واقع زنان سوسیالیست نادیده گرفته، یا به علت «کم سوادی» مسخره می شدند و در تقسیم کار و وظایف، مورد تبعیض جنسيتي قرار می گرفتند. زنان سوسیالیست که از کردار مردانشان در زندگی خصوصی به تنگ آمده بودند و می خواستند وضعیت شان تغییر کند با موضع «زندگی خصوصی افراد به زندگی سیاسی ربطی ندارد» روبرو می شدند. در واقع پیدایش سازمان های زنان در آلمان اغلب به دلیل زن ستیز مردان بود.در گروههای سوسیالیست نقطه اوج آن در 23 امین کنفرانس نمایندگان دانشجویان سوسیالیسم بود که مردان از طرف زنان با گوجه فرنگی های گندیده استقبال شدند.بعدها اولریکه ماینهف در دسامبر همان سال می گوید: «ما زنان از وضع مان ناله نمی کردیم یا خودمان را بعنوان قربانی نشان نمی دادیم تا از این طریق بتوانیم ترحم مردان سوسیالیسم را بدست آوریم تا آنها برایمان ماشین ظرفشویی بخرند و در ذهن شان مسئله برابری را حل کنند. ما به این نتیجه رسیدیم که مردان فقط از برابری حرف می زنند و در عمل و در زندگی خصوصی همانند کارمندان جامعه سرمایه داری به استثمار زنان می پردازند. این مردان بهیچوجه حاضر نبودند بحث هایمان را بشنوند به این دلیل ما نیز حق شان را کف دست شان گذاشتیم یعنی بسوی شان گوجه فرنگی پرتاب کردیم.» برای مطالعه بیشتر در اين رابطه می توان به مقاله " جنبش نوين زنان آلمان- نگاهي بر جنبش زنان از سال 1968 تا به امروز" ترجمه قدسی حجازی مراجعه کرد.بهر حال حضور مردان در تشکلات مستقل زنان بطور کلی نامطلوب است. بقول سیمون دوبوار «زنان با سیستم مبارزه می کنند ولی هم زمان با مردان نیز برخورد می کنند چرا که هر مردی از وجود سیستم مردسالار بهره می برد، حتی اگر خود سیستم را نیافریده باشد و حتی اگر به سیستم انتقاد داشته باشد ولی از آن بهره مند می شود و این را بخشی از منش و بینش ناخودآگاه خود کرده است.» او بدرستی می نویسد: «زنان خواهان این نیستند که برابری به آنها داده شود، آنها می خواهند آن را به چنگ بیاورند و این در واقع یکسان نیست.»خود من هم فکر می کنم تا زمانی که مردان بطور کلکتیو «جمعی» کاری علیه سیستم مردسالار انجام نداده اند باید از حضورشان جلوگیری کرد. آنها می توانند بجای درخواست عضویت در سازمان های مستقل زنان، توان خود را در گروههایی مانند «مردان علیه خشونت» بکار گیرند و با هم جنسان شان در جهت تغییر وضعیت موجود تلاش کنند. در مبارزه اجتماعی علیه سیستم موجود البته تمامی انسانها درگیر می شوند در این جنبش های اجتماعی یکی از وظایف تشکل های مستقل زنان مبارزه هم زمان علیه سیستم و تفکر مردسالار درون این جنبش ها می باشد. برايم هميشه سؤال بوده که اصولا اين مردان برابری طلب برای چه جایگاهی در تشکل های زنان می خواهند؟ آیا می خواهند با ستم جنسیتی آشنا شوند؟ یا اینکه یاد بگیرند چگونه علیه آن مبارزه کنند؟ برای این کار نیازی به عضویت در سازمان های زنان نیست. در این رابطه مکتوبات و بحث های زنان زیاد است که می توانند به دقت بخوانند. اگر می خواهند به مبارزات زنان کمکی کنند می توانند محیط هایی بوجود آورند که زنان نیز بتوانند بدون وجود سلطه مردانه در کنار آنها برای مثلاً مطالبات صنفی خود مبارزه کنند. متأسفانه مردان کمی وجود دارند که سعی در ایجاد تشکلات مردان علیه خشونت کرده اند. اما می توانم بگویم که اینان بواقع بیشترین خدمت را به جنبش رهایی زنان کرده اند. ترغیب به مردان به چشم پوشی آنان از امتیازاتشان ( امتیازاتی که سیستم در واقع تنها به دلیل داشتن آلت نرینه به آنها اعطا کرده) یک اقدام درست در جهت برداشتن موانع عملی حرکت زنان در سایر جنبش های اجتماعی می باشد.از طرفي صفت برابری طلب را چگونه معنی می کنید؟ اینکه زنان برابر مردانند و شما نیز این را طلب می کنید؟ جایگاهی به مردان نمی دهد. بخصوص اینکه در پروسه مبارزه زنان در عمل دیده اند که این مردان برابری طلب بسیار زیرکانه توانایی توجیه اقتدارشان را بر زنان دارند. تاریخ مبارزات بشر نشان داد که هیچ مبارزه ای نتیجه ندارد وقتی که با نمایندگی پیش برود. این همان سیستم قیومیت است. که نمایندگان کارگران و دهقانان را بر سر کار می آورد. مردان اغلب به دلیل تجربه مبارزاتی شان در ساختارهای خودگردان ما آموزگار می شوند. زنان نیز البته به تجربه مکانیزم هایی را آموخته اند که اقتدار را کنترل کنند و زیر بار سیستم نمایندگی نروند. و در واقع هر گروهی برای مبارزات خود متمرکز می شود و بعد در جنبش پراکنده می شود. سازمان های جدا و خودگردان خارجیان و سایر گروههای کاری در خودند و در جنبش های علیه سیستم پراکنده می شوند.به زنان نیز باید حق استقلال از مردان را داد و با توجه به اینکه انتقاد اصلی که اتهام به جدایی جنسي این تشکل ها را دارد، اغلب از همان سیستم سرمایه داری مردسالار برخاسته است.گزارشگران: جنبش زنان را در خارج كشور چگونه ارزيابي ميكنيد؟رزا روشن: به جرات می توانم بگویم که زنان ایرانی در خارج کشور نسبت به زنان ملل دیگر بسیار فعال هستند. از زمان به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی تا کنون و از زمانی که بسیاری از زنان به دلیل حاکمیت یک رژیم ضد زن مجبور به ترک کشور شدند و در کشورهای غربی پراکنده شدند به فعالیت خود ادامه داده اند. حتی بسیاری از این زنان که در تشکلات سیاسی فعال بودند موقعی که به فعالیت خود در این تشکلات پایان دادند کنج خانه ننشستند و باز هم بطریقی دیگر این بار در جهت مبارزات زنان ایران فعالیت خود را ادامه دادند. کمترین فعالیت زنان در خارج این است که امروز در غرب نام ایران مترادف با سرکوب زنان و حکومتی بشدت زن ستیز است و این نتیجه بیش از دو دهه فعالیت زنان در خارج کشور است. حضور زنان فعال در خارج کشور در مبارزات سیاسی چون جنبش های ضد جنگ و یا آنتی گلوبالیزاسیون و سایر مبارزات در کشورهای غربی تبارزی از یک جنبش آوانگارد زنان در ایران است. این مایه غرور است که در سمینارها و کنفرانسها و گردهمایی های زنان در این کشور از زنان ایرانی بعنوان زنان آگاه و صاحب نظر در مسئلۀ رهایی زنان دعوت می شود. می توانم با اطمینان بگویم که نقش زنان ایرانی در خارج کشور در روشن کردن افکار عمومی در مورد موقعیت زنان ایران و سایر جنایات رژیم و رسوا کردن جمهوری اسلامی غیرقابل انکار است. بعلاوه زنان ایرانی در خارج کشور نقش فعالی در پیوند زدن مبارزات داخل و خارج داشته و دارند.با این حال مایلم بگویم که جنبش زنان ایرانی در خارج همانند بخش دیگر آن در داخل بشدت از پراکنده گی رنج می برد. این جنبش نیاز دارد که هر چه زودتر صفوف خود را در چارچوب یک پلاتفرم برابری طلبانه متحد کند. در آن صورت ما قدرت واقعی جنبش زنان را رویت می کنیم.گزارشگران: آيا ناگفته اي براي خوانندگان سايت داريد؟رزا روشن: بله می خواهم تأکید کنم که شبکه اینترنتی وسیله ای برای پیشبرد امر فعالیت و مبارزه ماست. اما با گسترش استفاده از اینترنت ما شاهد روندی در میان ایرانیان خارج کشور هستیم که نشان می دهد این وسیله بجای تقویت مبارزه در سنگفرشهای خیابانها، جانشین این مبارزات شده است. بسیاری شرکت در جلسات اینترنتی و یا گشت و گذار در راهروهای الکترونیک را جایگزین مبارزات واقعی کرده اند و این يک روند منفی است که باید آگاهانه با آن مبارزه کرد. زندگی و مبارزه واقعی انسانها در خیابانها و کوچه هاست و نه در راهروهای مجازی اینترنت. هنوز در جهانی زندگی می کنیم که سرنوشت انسانها و مبارزاتشان در خیابانها رقم می خورد.گزارشگران: مرسي از اينكه در اين گفتگو شركت كرديد؟
رزا روشن: من و دوستانم هم از شما برای مصاحبه ممنونيم
رزا روشن: قبل از هر چيز بايد بگويم که از پیشنهاد مصاحبه بسيار خوشحال شدم و ممنونم. بعد از خواندن سئوالات اما از ناتوانی احتمالی در پاسخگویی نگرانم. بخصوص اینکه ناتوانایی من در پاسخگویی این سوء تفاهم را بوجود آورد که آنارکوفمنيسم راه حل یا طرح سیاسی- اجتماعی که به شرایط کنونی بخورد را ندارد. بهمین جهت سئوالات را بخشا ترجمه کردم. و با دوستان ایرانی و آلمانی به مشورت گذاشتم. بیشتر ما فمینیست هستیم و نمی دانیم آیا آنارشیست هم هستیم یا نه. بعضی هم بیشتر آنارشیست بودند تا فمینیست. اما همگی ما در مورد طرح های جایگزینی (آلترناتیو) در رابطه با چگونگی اقتصاد در یک اجتماع آزاد می اندیشیم. تقریبا همگی ما در پی تغییر در سلسله مراتب کنونی هستیم. بیشتر ما فکر می کنیم ورود به ساختارهای سلسله مراتبي موجود اشتباه است. و تقریبا همگی بنوعی در جهت ایجاد تشکل هایی با ساختارهای دیگر و خارج از سلسله مراتب کنونی حرکت می کنیم. همگی بجای داشتن قدرت در پی پخش آن در میان مردم هستیم. و از آنجایی که برای لغو قدرت حرکت می کنیم طرح سپردن قدرت به احزاب یا دولت یا طبقه و غیره را راه حل مناسب نمی بینیم. در واقع ما زنانی هستیم که در محل سکونت مان، در زندگی خصوصی و اجتماعی مان با سلسله مراتب مبارزه کرده و اغلب هم با تشکل های خودگردان با مدیریت موقت و چرخشی همکاری می کنیم. در مورد خودم هم که پرسیدید من یکی از فعالین جنبش رهایی زنان هستم. و از آنجایی که ما زنان در زمان کنونی ردیف اول قربانیان جهانی سازی از بالا هستیم در جنبش علیه جهانی شدن فعالیت می کنم. البته بعد از شرکت در مبارزات جنوا و سرکوب شدید حرکت اعتراضي ایتالیا، شخصا بیشتر درگیر شناختن رابطه جهانی شدن با زندگی روزمره خودم و زنان دیگر شدم. از طرفی از زمان دانشجویی در جنبش علیه نژادپرستی در آلمان و علیه بازگرداندن پناهجویان نیز هستم. به هر حال درگیر مبارزات جاری در کشور آلمان هستم. بیش از 2 سال است که با حمایت دوستانم نوزاد و اکنون کودک خردسالی را هم همه جا با خود می برم. انسان کوچکی که نطفه اش در مبارزات علیه ملاقات سران 8 کشور بسته شد. و به اسم آنارشيست 7 ماهه 8 مارس معروف است. چرا که تمام برنامه های تدارک دیده ما را در این روز به هرج و مرج کشید(متاسفانه کماکان آنارشيستها را هرج ومرج طلب ميدانند!).بیادش خواهم آورد که در 20 روزگی اش پشت تریبون تظاهرات علیه اشغال عراق رفت، اولین قدم های کوچک اما استوارش را در تظاهرات علیه بازگرداندن پناهندگاني برداشت که اکنون پس از 20 سال زندگی در آلمان اخراج می شوند. در اکتبر خونين شهرمان اولین جمله کاملش را زمانی گفت که چشمانمان از دود باريکادهای خودی و علیه راهپیمایی فاشیست ها می سوخت «ممان الان سوت می زنم تا پليس ها برند». فعلا قدم هایمان را به اجبار همسو بر می داریم و امیدوارم در آینده چندان دور از هم نباشیم. در مورد کارم هم بخواهید بدانید نانم را سابقا از مدرک دکترا در می آوردم پس از پرونده دار شدنم هم اکنون در حال نوشتن تقاضاهای کار برای کارگری در آزمایشگاههای اینجا هستم و امیدوارم در سال جدید بتوانم یک جایی استثمار بشوم. کمي با جنبش بيکاران فعاليت کردم اماپس از ضربه ای که از تشکیل حزب جدید چپ های آلمان خوردیم، شرکت در آکسیونهای دوشنبه، دیگر جذابیت روزهای اولیه ( اشغال دفاتر کار در آلمان ) را ندارد. فعلا هم بوروکرات های سرخ و نوکیسه های چپ سرگرم جنگ قدرت و سوار شدن بر گرده بیکاران هستند. بهرجهت بعنوان کارگر البته خطوط مبارزه شفاف تر و دشمن مشخص تر است.در مورد سازمان های ایرانی، تا همین اواخر با تشکل 8 مارس همکاری کردم. بقیه سازمان های ایرانی را از درون نمی شناسم. اینجا و انجا همکاری های عملی هست. اما پروژه اصلی که برای امسال دارم ترجمه کتاب آنارکوفمنيسم است که در کنار زندگی روزمره شروع کردم و امیدوارم در آینده نزدیک بخشی از سؤال های احتمالی خوانندگان این مصاحبه را پاسخگو باشم.گزارشگران: در مورد تاريخچه پيدايش آناركو فمينيسم براي ما بگوئيد.رزا روشن: راستش نمی دانم منظورتان از تاریخچه چه هست. اینکه از کجا شروع شده و یا اینکه می خواهید بدانید بنیانگزاران این تفکر چه کسانی بودند و یا اینکه دلایل حضور چنین تفکری در میان جنبش آنارشیستی و یا جنبش رهایی زنان چه بوده است. در مورد تاریخچه می توانم عکسی از حکاکی( گراور) باريکاد زنان در کمون پاریس (1871 ) را بفرستم همان زمان است که لوئیز میشل (1830 – 1905 ) می گوید: «وقتی زمان موعود فرا برسد و مردان تردید کنند، آن گاه زنان هستند که در صف اول رژه خواهند رفت و من آنجا هستم.» شاید این تفکر از آن وقتها شروع شده یا خیلی قبلتر. بهرحال زنانی مانند میشل، اما گلدمن و یا سازمان های انقلابی زنان اسپانیا «ماژور لیبرز» 1936 (که تاریخچه مبازاتشان را خیلی بعدتر از پیوستنم به جنبش زنان مطالعه کردم) شايد شروع آن بودند. اما فکر می کنم این جنبش رهبری نخبه ای ندارد. زنان زیادی بنیانش را گذاشتند که بخشاً بی نام و نشان ماندند. اما این تئوری در ابتدای سالهای 70 توسط فمینیست های تندرو (رادیکال) آمریکایی که بدنبال چهارچوب سیاسی بودند که انقلاب اجتماعی فمینیستی را به جلو ببرد، مطرح شد. به نظر آنها مباحث آنارکو کمونیستی کروپوتکین (1842 – 1921) بیشترین هم خوانی ها را با تئوری های آنان داشت. همان زمانها این تئوری ها توسط پگی کورنگر و کارول ارلیش (1979) جمعبندی شد. از نظر آنها فمینیستها در واقع آنارشیستهای ذاتی (طبیعی) می باشند. چرا که همگی علیه مناسبات سلسله مراتبی حاکمند و در همین راستا سعی در ایجاد گروههای کوچک کاری (جهت توانمندی زنان) متکی بر نیروی خود زنان می کنند. از طرفی هر دوی این تئوری ها خواهان تحول در فرد و جامعه هستند. و آن را توسط انقلاب دائم علیه اقتدارهای موجود عملی می بینند. آنها برخلاف کسانی که درصدد کسب قدرت و سرکار آمدن یک گروه نخبه و یا انقلابیون حرفه ای هستند در جهت پخش و نه تمرکز قدرت حرکت می کنند. شکل حرکت آنها و اکسيونهاي خودبخودی گروههای کوچک بهترین و مناسبترین راههای عملی برای پیشبرد انقلاب و ایجاد یک ضد قدرت علیه سیستم حاکم مي باشد. آنها ساختارهایی را بوجود آوردند که در آن از رقابت، سودجویی و فرم های دیگر فشار اقتصادی جلوگیری شده و اغلب بجای چک و چانه زدن و مبارزه برای گماشتن افراد خودی در پست های مدیریتی، سعی در ایجاد جایگزین های (آلترناتیوهای) خود دارند. مثلا بجای عوض شدن مدیریت بیمارستانها، مدارس و رسانه ها، سعی در ایجاد مراکز درمانی خود یا مدارس جایگزین، تعاونی های مواد غذایی، رسانه های آلترناتیو و غیره را دارند. این در واقع همان ایجاد ضدسیستمی می باشد که فعلا در تمام محیط های زندگی بوجود آمده و هر روز هم قوی تر می شوند. ایجاد محیط های همیاری و ایجاد سیستم موازی و خارج از سیستم اقتدار کنونی سيستم را سرنگون نمي کند اما به تمامی انسانها نشان خواهد داد که در واقع بوجود ساختارهای دولتی نیازی نمی باشد. هم چنین تلاش در خودگردانی تولید، توزیع و مصرف در انقلاب اسپانیا که بیش از میلیونها انسان سرنوشت خود را بدست گرفتند و یا فرانسه سال های 1968 نمونه های تاریخی این تلاش گسترده می باشد.آنارکوفمنيستها بدرستی نابودی پدرسالاری – مردسالاری را ناکافی می دانند. ستم جنسیتی یکی از فرم های ستم در جامعه است و اگرچه این ستم بسیار قدیمی و ریشه دار در جامعه انسانی اعمال اقتدار می کند اما می بايد با همبستگی و هماهنگی با سایر جنبش های دیگر و مبارزه علیه ستم های دیگردر سیستم جهت نابودی آن تلاش کرد. آنارکو فمنیسم برای مبارزه سازمان یافته علیه ستم جنسیتی سعی در بوجود آوردن همبستگی خواهرانه و جهانی دارد. ما در سازمان های مستقل زنان همکاری و یا تشکل های مستقل از مردان ایجاد کرده و خارج از سلطه و اقتدار جنسیت ممتاز آکسیون های مبارزاتی کوتاه یا دراز مدت را برنامه ریزی می کنيم. اما مخالفتی با همکاری با گروههای مختلط نداريم. شايد دلیل حضور این اندیشه در جنبش آنارشیستی نیاز به یک روایت زنانه از آنارشیست باشد و ضرورت سازماندهی مستقل زنان.امروزه تندروترین (رادیکال ترین) بخش جنبش زنان تحت نام" سازمان های مستقل (آتانوم) زنان و همجنس گرایان زن" در کشور آلمان فعالیت می کنند. در آنها زنان با انواع گرایشات مختلف همکاری می کنند.گزارشگران: چه مختصات و ويژگيهائي اين نگاه را از جنبش فمينيستي بطور كلي مجزا ميكند؟
رزا روشن: بهتر ميبينم ابتدا از نکات مشترکمان صحبت کنم. فکر می کنم تمام زنان فعال در جنبش رهایی زنان درصدد تغییر ساختارهای موجود بنفع خود هستند. علیه کلیشه های جنسیتی در زندگی و کار روزمره شان اقدام می کنند. روش های آموزشی جدیدی را برای تعلیم و تربیت نسل آینده پیشنهاد و عملی می کنند. آنها خواهان اختیار بر جسم خود هستند و سعی در نفی روابط عاطفی سلطه گرانه دارند و همگی معتقديم: باید بتوانیم محیط هایی را بوجود بیاوریم که زنان بتوانند احساس امنیت کنند و در این محیط ها دانسته ها و تجربیات خود را به یکدیگر منتقل کنيم. پیشرفت داشته باشيم بدون اینکه بخاطر جنسیتمان مورد تبعیض قرار بگیريم. بخشی از زنان فکر می کنند اگر زنان در ساختارهای هرمی موجود وارد شوند می توانند تغییراتی بنفع تمامی زنان در جهت بهبود در وضعیت خواهرانشان بدهند. بخش های تندروتر (رادیکالتر) خواهان اشغال تمامی پست های مدیریتی جامعه هستند. و فکر می کنند، از آنجایی که زنان ذاتاً طرفدار صلح و عدالت هستند اینگونه ما قادر خواهیم بود به جنگ های جاری خاتمه بدهیم و یا عدالت را برقرار کنیم.بخش دیگری خواهان انهدام سلسله مراتب کنونی می باشند، هم زمان درصدد ایجاد سلسله مراتب جدیدی که طبقه کارگر در راس آن قرار بگيرد. هدفش تسخیر قدرت سیاسی و برقراری حکومت کارگری یا دیکتاتوری – دمکراسی کارگری می باشد. این گروه به مطالبات برابری طلبانه و صنفی زنان کارگر اهمیت ویژه ای داده و خود را نمایندگان منافع زنان کارگر در سایر جنبش ها می داند. سوسیال فمینیستها گرایشی قدیمی در جنبش رهایی زنان هستند که پس از سالها مبارزه دوشادوش در احزاب و سازمان های کارگری عاقبت به ایجاد تشکل های مستقل زنان پرداختند. دلیلش می تواند استقبال کم زنان کارگر از سندیکاهای سنتی کارگری باشد. به هر حال اگر هر کجا زنی بتنهایی یا به کمک حزب و سازمانش بتواند کاری برای زنان انجام بدهد، مفید است و از موفقیت او تمامی زنان سود خواهند برد. حتی زنانی که در کارهای به اصطلاح مردانه (مانند فضانوردی یا راندن ماشین آلات سنگین و غیره) موفق هستند، به دیدگاه مردسالار حاکم ضربه می زنند. چرا که این دیدگاه بشدت از زنانه – مردانه کردن کار اجتماعی با توجيه ناتوانایی روحی و یا جسمی زنان سود می برد.بطور کل همه ما زنان از موفقیت خواهرانمان در برداشتن مرزهای جنسیتی در جامعه و زندگی خصوصی نفع خواهیم برد. همه زنان از اقدامات جاری و ایجاد خانه های زنان، محیط های امن، طرح برابری حقوقی و مبارزه برای آن، مزد برابر در مقابل کار برابر، ایجاد جایگزین هایی (آلترناتیوهایی) در خانواده متمرکز مانند خانه های جمعی، فراگیری متدهای اقتدارزدایی در زندگی خصوصی و اجتماع، کنترل مکانیزم های خشونتی علیه زنان نفع خواهیم برد. از طرفی حضور هر گرایش از زنان در جنبش های اجتماعی (مثلا علیه نژادپرستی، محیط زیست، علیه جهانی شدن از بالا و غیره) اغلب جلوی بی تفاوتي این جنبشها را به ستم جنسیتی می گیرد. یعنی وقتی زنان بطور متشکل با خواستها و مطالبات مشخص در مبارزات اجتماعی شرکت کنند، دیگر ستم جنسیتی نمی تواند فرعی قلمداد شود.فمینیستها در تمامی سطوح همواره جلوی این نادیده گرفتن یا کم بها دادن به ستم جنسیتی را گرفته اند. در اینجا البته منظورم زنانی نیست که نقش میسیونرهای احزابشان را در جنبش زنان بازی می کنند. وعده های سرخرمن می دهند و مرتب کتاب دعای نقل قول های رهبرانشان را برای ما موعظه می کنند. آنهایی که تنها نوید سرنگونی مردسالاری را می دهند. این زنان بخشاً خود تحت اقتدار مردسالاری و سلسله مراتب احزاب و سازمان هایشان له شده اند و تنها برای عضو گیری برای احزاب و سازمان های برادر تلاش می کنند. به آنها باید گفت بهتر است بجای پرسه زدن در جنبش مستقل زنان، تلاش کنند و برای مطالبات خود خارج از اقتدار مردانه متشکل شوند. از طرفی نه سرمایه داری آنگونه که مارکسيستها ادعا کردند، مردسالاری را از بین برد و نه ستم جنسیتی در دوران سوسیالیسم سابقاً موجود خراشی دید. به همین دلیل نیز به وجود تشکلات مستقل زنان نیاز است. زنانی هم هستند که هم زمان علیه ستم طبقاتی و جنسیتی در جامعه مبارزه می کنند اما متاسفانه بخشاً درک درستی از تشکل خودگردان ندارند. حضور زنان قوی و نخبه گاهی تشکل زنان را به کاریکاتوری از احزاب و سازمانها تبدیل مي کند. این نخبگان بجای تقسیم مدیریت و مسئولیتها بر طبق «لیست نامها» که هر عضو زمانی بتواند مدیریت کند و مسئولیت قبول کند اغلب به رأی گیری و انتخابات متوسل می شوند. در نهایت خودشان نیز رهبران مادام العمر تشکل ها می شوند. اگر فرم انتخابات در جوامع سرمایه داری باعث تحمیق مردم می باشد، استفاده و کپی برداری از روی این شیوه البته توسط این زنان «دمکراتیک» قلمداد می شود. با این تفاوت که سيستم سرمایه داری لااقل برای 4 سال بعدی حکومتش چهره های جدیدی را تعلیم می دهد که همان سیاست را به پیش ببرند. درتشکل های هرمی زنان" زیر سلطه احزاب برادر" اما حتی توانایی انتقال دانسته ها و مهارت ها وجود ندارد. بهمین دلیل هم هست که انتخاب کنندگان در این تشکل ها حتی شانس انتخاب چهره های جدید با همان سياست را در دوره بعدی انتخابات ندارند. در سیاست کلان و جهان کنونی می توان در تمامی دیکتاتورهای سرخ سابقاً موجود و در حال حاضر در سیستم کوبای سوسیالیستی این ساختار را دید. به نظرم این ساختار از ساختارهای سرمایه داری کنونی عقب افتاده تر است. به هر حال به نظرم ما با حذف مردان از تشکل هایمان به اقتدار آنها پایان نداده ایم. اگر از سيستم نمایندگی و رأی گیری برای پیشبرد کارها استفاده کنیم، کماکان ساختارهای مردسالارانه را باز تولید کرده ایم.کنترل اقتدار این زنان (قوی) "مسیونرهای احزاب برادر" در تشکل ها می تواند با پخش قدرت و تقسیم مسئولیتها بر طبق لیست نام ها و بنوبت عملي شود. نباید از سپردن مسئولیت بدست خواهران کم تجربه مان بترسیم. اگر همه افراد گروه در پیشبرد مسئولیت به او کمک کنند، مشکلي پيش نخواهد آمد. از طرفی برای خود شخص مسئول نیز تجربه مدیریت می تواند به بازیافتن اعتمادبه نفس او کمک کرده و کل گروه را به بالا بردن توانایی هایش تشویق کند. چرا که هر فرد ميداند روزی نوبت مدیریت خود او فرا خواهد رسید.بطور خلاصه آنچه ما را به سوسیال فمینیستها نزدیک می کند تئوری انهدام سیستم سرمایه داری مردسالار است. آنچه دورمان می کند فرم و شکل تشکل یابی هرمي و سازماندهی حزبي آنهاست. فمینیستهای تندرو (رادیکال) از آنجایی که با هدف همه قدرت بدست زنان حرکت می کنند و خواهان اجرای مدیریت بدست زنان می باشند با ایجاد محیط هایی برای توانمندی زنان، سازمان های خودگردان، کمک و همیاری، پخش قدرت و دانسته ها در جهت رسیدن به اهدافشان حرکت می کنند. اين سازماندهی با مبارزات روزمره زنان همخواني دارد و ما نيز در بسیاری از حوزه های همکاری زنان عملاً در کنارآنها قرار می گیریم. چرا که در این شکل از سازماندهی می توان دمکراسی مستقیم را پیاده کرد و «عمل مستقیم» علیه سیستم را سازمان داد.گزارشگران: اينطور كه من ميفهمم و اگر اشتباه ميكنم شما مرا تصحيح ميكنيد،آناركو فمينيسم نگاهي تمركز زدا به مكانيزم هاي مديريتي در جامعه دارد و قدرت را به هر شكل آن نفي ميكند. وقتي شما به نفي دولت مي پردازيد كدام آلترناتيو را در برابر آن قرار ميدهيد؟رزا روشن: در حقیقت ما خواهان جامعه ای فدراتیو هستیم و نه متمرکز و در نهایت جهانی فدراتیو. شعار نه خدا و نه دولت و نه اقتدار (اتوریته) بخصوص از طرف ما زنان که تحت اقتدار فردی و اجتماعی در رنجيم اغلب مطرح ميشود . تمامی قوانین مذهبی علیه منافع ما زنان است. قدرت دولتی بدست مردان و برای اجرای سیاست های آنان (که حذف و نادیده گرفتن ما زنان مي باشد) به خدمت گرفته شده. در زندگی روزمره اقتدار مردان بر ما حاکم است. اقتدار مردسالارانه که توسط مردان ( بخشاً نيز توسط زنانی آلوده به این تفکر) بر جامعه زنان وارد می شود و در تمام حوزه های خصوصی و اجتماعی اعمال قدرت می کند، در خصوصی ترین روابط ذهنی و روحی ما وارد شده و اعتماد به نفس زنان را برای حرکت، کار و زندگی در اجتماعی می گیرد. من دلیل خوبی برای منهدم نکردن آنها (دولت و ديگر نهادهای سرمايه داری مردسالار) ندارم. فکر می کنم پروسه تولید، توزیع و مصرف باید کلاً توسط تمامی انسانهایی که در آن سهیم هستند، اداره و سازماندهی شوند. در کشوری که هستم در بسیاری از کارها، انسان های درگیر آن بطورکلی در جهت ایجاد کنترل در ساختارهای دولتی هستند. آنها در عمل برای اثبات بیهودگی این ساختارها سعی در ایجاد ساختارهای خودشان دارند. مثلاً در کنار پزشکی آکادمیک، مداوی کلاسیک (سنتی) بیماران توسط «پزشکی بر پایه گیاهان» و غیره شکل گرفته است و برای قبول آن از طرف بیمه خدمات درمانی مبارزه می شود. مصرف کنندگان فشار می آورند که محصولات ژنتیکی یا تولید نشود و یا اگر تولید شد قابل تشخیص برای مصرف کنندگان باشد.در شهری که هستم کل قهوه مصرفی دانشگاه با تصميم دانشجويان از زارعین آزاد و نه پلانتاژهای استعماری در کشورهای دیگر خریداری می شود. انسانهایی که مالکیت را قبول ندارند. زمینی را تصرف کرده و در ماشین ها و واگن هایی که به خانه تبدیل کرده اند سالهاست که دارند بدون آب و برق زندگی می کنند. خانه های خالی از همان دهه 70 که اشغال شده اند تا الان در اشغال دانشجویان است. وآنها با مدیریت و اداره خودشان در این خانه های جمعی زندگی می کنند. اینجاها فضاهایی خارج از سیستم هستند که بسیاری از خارجیانی یا بقولی «بدون مدرکها» را در خود می پذیرند. تنها در حوزه تولید است که کارخانه ها بطور سهمناکی کنترل می شوند. هرچند در تاریخ بشر مقاطعی وجود داشته که کارگران و روستائیان سکان خودگردانی و مدیریت تولید را مانند انقلاب اسپانیا و یا حتی اکتبر (قبل از کودتای سرخها) بدست داشته اند، اما حوزه تولید هم بطور غیر مستقیم از طرف مصرف کنندگان کنترل می شود، مانند تحریم تولیداتی که توسط کار کودکان بوجود آمده است. انهدام بسیاری از ساختارهای دولتی و سلسله مراتبی دیگر باعث ترس و وحشت مردم نمی شود. برعکس بیشتر انسانها وقتی امکان ایجاد ساختارهای خود و عملی کردن آنها را پیدا می کنند و می بینند بدون وجود یک آقا بالاسر کارها بهتر پیش می رود ، از خود خواهند پرسید که اصولاً این سازمان های عریض و طویل به چه کار می آید. اگر در قرن نوزده فقدان دولت مردم را می ترساند و اغلب یک هرج و مرج در نبود ساختار دولت پیش بینی می شد. فکر ایجاد جامعه ای بدون قدرت متمرکز در دست دولت دیگر حتی آوانگارد (پیشرو، مترقی) هم نیست. البته من شخصاً هیچ کجا طرحی با ترسیم جزئیات درباره جامعه آزاد شده و خودگردان را جایی نخوانده ام. شاید به این دلیل که تئوری آنارشیسم از پیش گویی جامعه آينده در زمان حال بدلیل نفی احتمالی آلترناتیوهای دیگری که در آينده خواهد آمد، سرباز می زند.هم زمان وعده سر خرمن نمی دهد که اگر ما بیاییم بهتر می شود. اگر ما از سیستم آموزشی کنونی انتقاد داریم مدارس دیگری بوجود آورده ایم اگر درصدد نابودی خانواده متمرکز هستیم در آلترناتیوهایمان در خانه های جمعی زندگی می کنیم. از آلودگی محیط زیست انتقاد می کنیم. طرح هایی مانند انرژی خورشیدی را بکار می گیریم. علیه جنگ هستیم به سربازی نمی رویم. مالکیت را قبول نداریم و هرجایی که خواستیم زندگی می کنیم. این کارها بدون اصطکاک با سیستم نیست. برای هر حرکت مبارزه می شود. بنظرم محیط هایی آزاد شده حتی در سیستم کنونی بسیار مفید است. چرا که در عمل به خودمان و دیگران نشان می دهد که آلترناتیوهای ما عملی هستند. و نه صرفاً طرح های روی کاغذ. در تمامی حوزه های زندگی تعاونی هایی با اداره خودگردان ایجاد شده. اینها سیستم را نابود نمی کنند، اما نمونه های جایگزینی ارائه می دهند که در آنها خودگردانی هر روزه تمرین می شود.جهانی که در کنار سیستم کنونی بوجود آمده و بوجود خواهد آمد، اعتماد به نفس انسانها را تقویت می کند و از طرفی اندیشه آنها را برای طرح های بهتر از ساختارهای کنونی و زندگی آزاد فراتر می برد. انسانی که در این کلکتیوها زندگی می کند و یا سازمان هایی که خودگردانند دیگر زیر بار آقا بالاسرها نمی رود نه در حوزه خصوصی و نه عمومی اش. و ایده امتیاز انسانی بر انسان دیگر بدلیل داشتن جنسیت ممتاز، نژاد بهتر و موقعیت او در ساختار هرمی و غیره در مغزها ریشه کن خواهد شد. این انسان متحول شده است که نهایتاً سیستم جدید خودگردان را ایجاد می کند.گزارشگران: شما نظم هاي موجود را نفي مي كنيد زيرا گرايش به قدرت دارند و به تعبيري قدرت زا هستند. چگونه مي توان از زايش قدرت و تمركز در امور مديريتي جامعه جلو گيري كرد؟رزا روشن: ببینید من نظم موجود را نفی می کنم، نه اینکه گرایش به قدرت دارد بلکه با این خاطر که یک نظم ظالمانه است. نظمی که یک عده قلیل مفتخور در یک طرفند و همه ثروت دنیا را در دست دارند و چند میلیارد در موقعیت گرسنه و نیمه گرسنه و بیکاری و بی حقوقی بسر می برند. نظمی که یک هرم عظیم ستمگری را شکل داده است. قاعده این هرم میلیونها زن هستند که در شرایط فقر و بی حقوقی و بردگی بسر می برند. و البته من مخالف قدرتی هستم که این نظم جهنمی را سرپا نگهداشته است.بعلاوه موضوع زایش قدرت و تمرکز در امور مدیریتی نیست. حداقل در تفکر من مدیریت جایی ندارد که نگران خطر زایش قدرت در آن باشم. من معتقد به شیوه های خودگردانی جمعی هستم.گزارشگران: آيا نظم هاي موجود فدراتيو در كشورهاي مثلاً اروپائي كه مؤلفه قدرت را نيز همراه دارند مورد تأیيد شماست؟رزا روشن: نظم های موجود در کشورهای اروپایی هر اسمی داشته باشند فدراتیو یا سوسیال دمکراتیک یا سوسیال مسیحی، همه اشکالی از نظام های سرمایه داری هستند و هيچ اسمی هم ماهیت ستمگرانه و ناعادلانه آنها را نمی تواند لاپوشانی کند. نه فقط مورد تأیید من نیستند، بلکه من هم با گروههای فعال علیه بی عدالتی های این کشورها علیه مردم خودشان و جهان مبارزه می کنم. و باز هم تأکید کنم چون شما هم چند بار سؤال خود را به این شکل طرح کردید که گویا مثلاً من صرفاً مخالف کور «قدرت» هستم و هرجا قدرت باشد من مخالفم. بنظرم این هم روایتی عامیانه از آنارشیسم است. مسئله اولاً صرف این نیست که نظم های موجود در اروپا مؤلفه قدرت را همراه دارند. مسئله این است که در درجه اول این قدرتها ارتجاعی هستند. این قدرتها برای حفاظت از انواع ستمگری ها و نابرابری ها موجودند. و این قدرتها بر پایه نابرابری بطور اخص نابرابری زن و مرد به حیات خود ادامه می دهند.گزارشگران: از نگاه شما آيا اين نظريه، نظريه اي طبقاتيست؟ چنانچه بپذيريم كه ستم جنسي فرا طبقاتي اعمال مي شود.رزا روشن: بله. خود این که می گوئیم فراطبقاتی در خودش موضوع طبقات را دارد. و بنظر من هم ستم بر زنان فراطبقاتی است یعنی به همه زنان در هر جایگاه و موقعیت طبقاتی که هستند روا می شود. البته اشکال ستم بنا بر موقعیت طبقاتی تفاوت خواهد کرد. اما بدون شک راه حل این ستم از جانب زنان مبین راه حلها و نگاه و افق های طبقاتی است. شاهد مدعا تنوع راه حل هایی است که در جنبش زنان مشاهده می کنیم. البته فمنيستها اصولاً طبقه اقتصادي را مفهومي مردانه ميدانند، که شايد هم درست باشد.گزارشگران: آيا ساختارهاي موجود در جوامع دمكراتيك غربي را ساختاري مردسالارانه مي دانيد؟رزا روشن: بله، این ساختارها عمیقاً مردسالارانه هستند. البته بهتر است وارد مقایسه این کشورها با کشورهای جهان سوم نشویم. بخاطر اینکه این کشورها انقلابات بورژوایی را از سر گذرانده اند و زنان در سطح حقوق قانونی به برابری صوری رسیده اند. و البته این خودش اثبات این مسئله است که مبارزه برای رهایی زنان نمی تواند در سطح برابری حقوقی متوقف شود و از همه مهمتر نباید بدلیل سرکوب لجام گسیخته زنان در کشوری مثل ایران افق زنان مدلی در سطح کشورهای اروپایی باشد. اگر قرار است علیه نابرابر ی و ستمدیدگی زنان مبارزه کنیم بهتر است اینطوری ببنیم که شرایط کنونی جهان در سطحی است که زنان می توانند و باید خیلی فراتر از تخفیف و شل کردن زنجیرهای ستم بروند. فراموش نکنیم که زنان در غرب علیه موقعیت فرودست خود دارند مبارزه می کنند و علیه دولتهای مردسالار خود. چگونه می توان در کنار مبارزات زنان در کشورهای غرب بود در عین حال افق خود را موقعیت کنونی زنان در غرب قرار داد؟ جهان در آغاز هزاره سوم در شرایطی قرار دارد که می توان و باید برای همیشه مردسالاری را به ورق های تاریخ بسپارد.گزارشگران: آيا در تشكل هاي آناركو فمينيسم جائي براي مردان كه به برابري جنسي اعتقاد دارند موجود است؟
رزا روشن: ببنید در عصری که زندگی می کنیم در جهان گلوبال کنونی، سرمایه داری بالاترین مرحله از مردسالاری را اعمال می کند. امید به اینکه سرمایه داری زنان را از این ستم دیرینه رها کند، آنطور که برخی مارکسیستها یا بهتر است بگویم برخی روایتها از مارکسیست ادعا داشت، عملی نشده است. زنان قرنهاست که بر ای مطالبات خود مبارزه می کنند. در تمامی جنبش ها هم شرکت دارند. اما هم در جنبشها، هم در سازمانهای مختلط و هم در خانه کماکان تحت ستم جنسیتی هستند. زنانی که در احزاب هستند اگر ازاقتدار شوهران و پدران آزاد شده اند، اقتدار رهبران را تجربه می کنند و انواع و اقسام تبعیض ها را بدلیل داشتن جنسیتی دیگر. اینها بطور اتوماتیک در رأی گیری ها مردان را انتخاب می کنند. آنها بهتر حرف می زنند، بهتر مبارزه می کنند و غیره. این تفکری است که سابقۀ طولانی در جامعه زنان دارد. مردان برابری طلب بهترین توجیهات را برای اعمال اقتدارشان بر زنان دارند. مبارزه ای دوشادوش علیه ستم اصولاً وجود ندارد. این مبارزین بر دوش زنان راه می رود. شخصاً مردان برابری طلب بسیاری را می شناسم که از دسترنج کار زنان زندگی می کنند تا تئوری های انقلابی خود را در سطح وسیع منتشر کنند.آنارکوفمنیسم برای ما یک اعتقاد نیست بلکه راه زندگی است. یعنی اینکه ما زنان یاد بگیریم زندگی مان را در حوزه خصوصی و اجتماعی بدون مردان سامان دهیم. بدون اقتدار مردان در جهت استقلال ذهنی و روانی، فرهنگی و اقتصادی خود گام برداریم. مرد سالاری تنها در حوزه اجتماعی وجود ندارد. در حوزه ذهنی ما زنان اعمال قدرتش سهمگین تر است. زناني را می شناسم که در تمامی زمینه ها موفق هستند ولی نمی توانند از دست اقتدار مردان در حوزه خصوصی خلاص شوند. من فکر می کنم یافتن این اعتماد به نفس تشکیل گروههای کاری زنان در جهت توانمندی خودمان بدون مردان امکان پذیر است. ما زنان در تشکلات مستقل مان یاد می گیریم چگونه مسئولیت سازمان دادن یک مبارزه را بعهده بگیریم. چگونه مدیریت کنیم، چگونه حول خواستها و مطالباتمان و بوجود آوردن محیط های بدور از اقتدار همکاری کنیم. تمامی تشکل های مختلط در جهت سازماندهی زنان حول خواستها و مطالبات خود زنان ناموفق بوده اند.«زنان اصولا تشکل ناپذیرند.» این را بسیار زیاد از دوستان سوسیالیست می شنویم. این حقیقت ندارد. زنان در مبارزه شان به جزئیات اهمیت می دهند. از کارهای کوچک شروع می کنند. قبل از شعار برای سرنگونی اقتدار در بیرون خانه، در جهت نابودی اقتدار در چارچوب خانه هستند. در تشکلات هرمی شکل که اغلب بالای هرم رهبر، گروه نخبگان، مردان قوی و زنان قوی قرار دارند، زمان طولانی دوام نمی آورند. حضور مردان در جمع زنان بطور بین المللی با مقاومت و اعتراض روبرو می شود و البته به دلایل مختلف. ولی اصلی ترین و ملموس ترین اش را سعی می کنم با مثالی روشن کنم. تصور کنید که در جمعی دمکراتیک، فردی با لباس نظامی و اسلحه به کمر وارد شود و اعلام کند به هيچوجه نمی خواهد از اسلحه اش و موقعیت ممتاز نظامی اش علیه جمع استفاده کند. و تنها برای حمایت از جمع حضور یافته. البته برای تمام اعضا روشن است که اگر این فرد از سلاح اش علیه اعضا استفاده کند، از طرف سیستم غالب حمایت خواهد شد، چرا که تجمع این عده در نهایت به نفع سیستم حاکم نمی باشد. سلاحی که مردان همواره با خود حمل می کنند، نماد خشونتی مانند اسلحه یا لباس نظامی یا غیره نمي باشد. بلکه همان آلت جنسی شان (کیرشان!) می باشد که موجب وحشت است. حال اگر آنان مکرر اعلام کنند که از این نماد خشونت یا موقعیت ممتازشان هرگز علیه جمع استفاده نخواهند کرد، چیزی عوض نمی شود. چرا که نماد خشونت وجود دارد. و کل فضای جمع را دگرگون می کند، بطوری که زنان بدلیل وجود آن یا به خود سانسوری می افتند یا کلاً اعتماد به نفس لازم برای تفکر و ارائه استراتژی و تاکتیک علیه سیستم غالب را از دست خواهند داد. برای روشن تر شدن مطلب می توانید به مقاله آندره آ دورکین «قدرت» در وب سایت زنان هشت مارس یا به نشریه شماره 13 هشت مارس مراجعه کنید. این مقاله توسط س. همراز از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است. در آلمان نیز در سال 1967 زنان اتحادیه دانشجویان سوسیالیست آلمان در برلن غربی «شورای عمل برای آزادسازی زنان» را تشکیل دادند. این تشکل در ابتدا بر پایه خشم زنان علیه افکار و رفتار زن ستیز «رفقای مرد» با این شورا ایجاد شد. در واقع زنان سوسیالیست نادیده گرفته، یا به علت «کم سوادی» مسخره می شدند و در تقسیم کار و وظایف، مورد تبعیض جنسيتي قرار می گرفتند. زنان سوسیالیست که از کردار مردانشان در زندگی خصوصی به تنگ آمده بودند و می خواستند وضعیت شان تغییر کند با موضع «زندگی خصوصی افراد به زندگی سیاسی ربطی ندارد» روبرو می شدند. در واقع پیدایش سازمان های زنان در آلمان اغلب به دلیل زن ستیز مردان بود.در گروههای سوسیالیست نقطه اوج آن در 23 امین کنفرانس نمایندگان دانشجویان سوسیالیسم بود که مردان از طرف زنان با گوجه فرنگی های گندیده استقبال شدند.بعدها اولریکه ماینهف در دسامبر همان سال می گوید: «ما زنان از وضع مان ناله نمی کردیم یا خودمان را بعنوان قربانی نشان نمی دادیم تا از این طریق بتوانیم ترحم مردان سوسیالیسم را بدست آوریم تا آنها برایمان ماشین ظرفشویی بخرند و در ذهن شان مسئله برابری را حل کنند. ما به این نتیجه رسیدیم که مردان فقط از برابری حرف می زنند و در عمل و در زندگی خصوصی همانند کارمندان جامعه سرمایه داری به استثمار زنان می پردازند. این مردان بهیچوجه حاضر نبودند بحث هایمان را بشنوند به این دلیل ما نیز حق شان را کف دست شان گذاشتیم یعنی بسوی شان گوجه فرنگی پرتاب کردیم.» برای مطالعه بیشتر در اين رابطه می توان به مقاله " جنبش نوين زنان آلمان- نگاهي بر جنبش زنان از سال 1968 تا به امروز" ترجمه قدسی حجازی مراجعه کرد.بهر حال حضور مردان در تشکلات مستقل زنان بطور کلی نامطلوب است. بقول سیمون دوبوار «زنان با سیستم مبارزه می کنند ولی هم زمان با مردان نیز برخورد می کنند چرا که هر مردی از وجود سیستم مردسالار بهره می برد، حتی اگر خود سیستم را نیافریده باشد و حتی اگر به سیستم انتقاد داشته باشد ولی از آن بهره مند می شود و این را بخشی از منش و بینش ناخودآگاه خود کرده است.» او بدرستی می نویسد: «زنان خواهان این نیستند که برابری به آنها داده شود، آنها می خواهند آن را به چنگ بیاورند و این در واقع یکسان نیست.»خود من هم فکر می کنم تا زمانی که مردان بطور کلکتیو «جمعی» کاری علیه سیستم مردسالار انجام نداده اند باید از حضورشان جلوگیری کرد. آنها می توانند بجای درخواست عضویت در سازمان های مستقل زنان، توان خود را در گروههایی مانند «مردان علیه خشونت» بکار گیرند و با هم جنسان شان در جهت تغییر وضعیت موجود تلاش کنند. در مبارزه اجتماعی علیه سیستم موجود البته تمامی انسانها درگیر می شوند در این جنبش های اجتماعی یکی از وظایف تشکل های مستقل زنان مبارزه هم زمان علیه سیستم و تفکر مردسالار درون این جنبش ها می باشد. برايم هميشه سؤال بوده که اصولا اين مردان برابری طلب برای چه جایگاهی در تشکل های زنان می خواهند؟ آیا می خواهند با ستم جنسیتی آشنا شوند؟ یا اینکه یاد بگیرند چگونه علیه آن مبارزه کنند؟ برای این کار نیازی به عضویت در سازمان های زنان نیست. در این رابطه مکتوبات و بحث های زنان زیاد است که می توانند به دقت بخوانند. اگر می خواهند به مبارزات زنان کمکی کنند می توانند محیط هایی بوجود آورند که زنان نیز بتوانند بدون وجود سلطه مردانه در کنار آنها برای مثلاً مطالبات صنفی خود مبارزه کنند. متأسفانه مردان کمی وجود دارند که سعی در ایجاد تشکلات مردان علیه خشونت کرده اند. اما می توانم بگویم که اینان بواقع بیشترین خدمت را به جنبش رهایی زنان کرده اند. ترغیب به مردان به چشم پوشی آنان از امتیازاتشان ( امتیازاتی که سیستم در واقع تنها به دلیل داشتن آلت نرینه به آنها اعطا کرده) یک اقدام درست در جهت برداشتن موانع عملی حرکت زنان در سایر جنبش های اجتماعی می باشد.از طرفي صفت برابری طلب را چگونه معنی می کنید؟ اینکه زنان برابر مردانند و شما نیز این را طلب می کنید؟ جایگاهی به مردان نمی دهد. بخصوص اینکه در پروسه مبارزه زنان در عمل دیده اند که این مردان برابری طلب بسیار زیرکانه توانایی توجیه اقتدارشان را بر زنان دارند. تاریخ مبارزات بشر نشان داد که هیچ مبارزه ای نتیجه ندارد وقتی که با نمایندگی پیش برود. این همان سیستم قیومیت است. که نمایندگان کارگران و دهقانان را بر سر کار می آورد. مردان اغلب به دلیل تجربه مبارزاتی شان در ساختارهای خودگردان ما آموزگار می شوند. زنان نیز البته به تجربه مکانیزم هایی را آموخته اند که اقتدار را کنترل کنند و زیر بار سیستم نمایندگی نروند. و در واقع هر گروهی برای مبارزات خود متمرکز می شود و بعد در جنبش پراکنده می شود. سازمان های جدا و خودگردان خارجیان و سایر گروههای کاری در خودند و در جنبش های علیه سیستم پراکنده می شوند.به زنان نیز باید حق استقلال از مردان را داد و با توجه به اینکه انتقاد اصلی که اتهام به جدایی جنسي این تشکل ها را دارد، اغلب از همان سیستم سرمایه داری مردسالار برخاسته است.گزارشگران: جنبش زنان را در خارج كشور چگونه ارزيابي ميكنيد؟رزا روشن: به جرات می توانم بگویم که زنان ایرانی در خارج کشور نسبت به زنان ملل دیگر بسیار فعال هستند. از زمان به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی تا کنون و از زمانی که بسیاری از زنان به دلیل حاکمیت یک رژیم ضد زن مجبور به ترک کشور شدند و در کشورهای غربی پراکنده شدند به فعالیت خود ادامه داده اند. حتی بسیاری از این زنان که در تشکلات سیاسی فعال بودند موقعی که به فعالیت خود در این تشکلات پایان دادند کنج خانه ننشستند و باز هم بطریقی دیگر این بار در جهت مبارزات زنان ایران فعالیت خود را ادامه دادند. کمترین فعالیت زنان در خارج این است که امروز در غرب نام ایران مترادف با سرکوب زنان و حکومتی بشدت زن ستیز است و این نتیجه بیش از دو دهه فعالیت زنان در خارج کشور است. حضور زنان فعال در خارج کشور در مبارزات سیاسی چون جنبش های ضد جنگ و یا آنتی گلوبالیزاسیون و سایر مبارزات در کشورهای غربی تبارزی از یک جنبش آوانگارد زنان در ایران است. این مایه غرور است که در سمینارها و کنفرانسها و گردهمایی های زنان در این کشور از زنان ایرانی بعنوان زنان آگاه و صاحب نظر در مسئلۀ رهایی زنان دعوت می شود. می توانم با اطمینان بگویم که نقش زنان ایرانی در خارج کشور در روشن کردن افکار عمومی در مورد موقعیت زنان ایران و سایر جنایات رژیم و رسوا کردن جمهوری اسلامی غیرقابل انکار است. بعلاوه زنان ایرانی در خارج کشور نقش فعالی در پیوند زدن مبارزات داخل و خارج داشته و دارند.با این حال مایلم بگویم که جنبش زنان ایرانی در خارج همانند بخش دیگر آن در داخل بشدت از پراکنده گی رنج می برد. این جنبش نیاز دارد که هر چه زودتر صفوف خود را در چارچوب یک پلاتفرم برابری طلبانه متحد کند. در آن صورت ما قدرت واقعی جنبش زنان را رویت می کنیم.گزارشگران: آيا ناگفته اي براي خوانندگان سايت داريد؟رزا روشن: بله می خواهم تأکید کنم که شبکه اینترنتی وسیله ای برای پیشبرد امر فعالیت و مبارزه ماست. اما با گسترش استفاده از اینترنت ما شاهد روندی در میان ایرانیان خارج کشور هستیم که نشان می دهد این وسیله بجای تقویت مبارزه در سنگفرشهای خیابانها، جانشین این مبارزات شده است. بسیاری شرکت در جلسات اینترنتی و یا گشت و گذار در راهروهای الکترونیک را جایگزین مبارزات واقعی کرده اند و این يک روند منفی است که باید آگاهانه با آن مبارزه کرد. زندگی و مبارزه واقعی انسانها در خیابانها و کوچه هاست و نه در راهروهای مجازی اینترنت. هنوز در جهانی زندگی می کنیم که سرنوشت انسانها و مبارزاتشان در خیابانها رقم می خورد.گزارشگران: مرسي از اينكه در اين گفتگو شركت كرديد؟
رزا روشن: من و دوستانم هم از شما برای مصاحبه ممنونيم