۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

گویا امروز در ایران فاز مبارزات مردمی محکوم به تغییر ریل گشته است و هر چه بیشتر مردم را درگیر امر مبارزه به شیوه اعتصابات کارگری و سازمان یافته است، حاکمیت فاشیستی حاکم بر ایران سرنگون نخواهد گردید یعنی در یک شیوه دمکراتیک جنگ نرمی و سبز و ضرورتاً مسیر دیگری را باز نگذاشته جز افلیج نمودن نظام از زیر بنای اقتصادی آن که گره گشای این امر همانا اعتصابات کارگری سازمان یافته سراسری باشد ، این مسئله زمانی در جامعه مطرح می گردد که اگر روزی که تهران شاهد راهپیمایی چند میلیونی بود فراخوان به اعتصاب عمومی می توانست تا کنون کار رژیم اسلامی را تمام کرده باشد اما وضعیت را به همین سادگی و بر اساس ایده آل نمی توان برآورد نمود، مبارزات مردم هر چه هم که مستقل از حاکمیت و نظام باشد در یک بالانس قدرت با حاکمیت تا کنون قرار نگرفته است چرا که عدم وجود آگاهی بر خواست ها و درد های مشترک مردم تحت ستم مانعی بر سر این مسیر است، آنجا که جمعیتی چند میلیونی با فراخوان یک خونخوار به اسم موسوی به سمت راهپیمایی ساکت و بی هدف برای تسخیر موقعیت های سیاسی شهری نمی رود خود دال بر وجود عدم آگاهی این نیروی حاضر در صحنه است یا آنجا که وجود شعار کارگر اعتصاب و خواست حذف سیاست فقر، تبعیض و جنگ طلبانه رژیم در خیابان از جانب ما مسئله ای غیر دمکراتیک و غیر مدنی خوانده می شود.
ژیژک در این زمینه با مصاحبه گر ایرانی در کنگره مارکسیست های لندن که از وی می پرسد نظرتان در مورد وقایع ایران چیست ایشان بی محابا پاسخگو می گردد که ابتدا باید شرایط ایران را به طور عینی درک نمایم اما مصاحبه گر ادامه می دهد که به هر حال ما شاهد حضور چند میلیونی مردم بودیم باز هم صریح تر پاسخ می دهد که حضور چند میلیونی عوامانه اصلاً مهم نیست، مهم آن است که حتی 500 هزار نفر باشند اما با سازماندهی، ولی من با تصدیق این نوع طرح فعالیت باز هم به ریشه مسئله می خواهم نزدیک تر شوم، سازماندهی حول چه چیزی،چطور می شود که طبقه کارگر به عنوان مهمترین دشمن نظام وارد عرصه مبارزه نمی گردد، گاهاً می گویند کارگر ها که پشت احمدی نژاد بودند، اما این نوع تحلیل مختص اپوزیسیون راست پرو غرب است، مگر موسوی-رفسنجانی کمتر از احمدی نژاد جنایت کرده اند یا چیزی جدا از نظام هستند، کیست که نداند در تعیین صلاحیت یک فرد برای انتخابات مشخص می گردد که فرد مذکور از خود نظام است، پس مسئله بدین گون نیست، از نظر من کارگر وارد عرصه مبارزات کنونی نخواهد شد تا این فاز از تحرکات اجتماعی بند ناف خود را از خواست های بورژوازی (که تمامی حاکمیت از خامنه ای-احمدی نژاد تا رفسنجانی-موسوی آنرا نمایندگی می کنند) ببرد و این امر آنچنان ملموس است (البته از جانب بسیاری ار تفکرات پوپولیستی و ایده آلیستی آنرا آغاز انقلاب می خوانند) تا کنون اتفاق نیافتاده، هنوز مردم با فراخوان و تاکتیک قاتلین دیروز اصلاح طلبان امروز در مقابل اصلاح طلبان دیروز و قاتلین امروز به صحنه خیابانها می آیند اما مسئله کارگری که می خواهد امروز در عرصه سیاست ریسک نموده و دست به تنها ابزار خود یعنی اعتصاب ببرد ریشه اش نه در انتخابات فاشیستی و سرمایه دارانه که برای وی تباهی می آورد و نه چیز دیگری که در اصل بالا بردن سطح معیشتی زندگی در عرصه اقتصاد است که جنبش موجود در هر نوع آن تا کنون توانایی پیوند خوردن با آنرا ندارد اما من قائل به این هم هستم که توانایی این عمل بالفعل موجود بوده و هست ولی از جانب اپوزیسیون-پوزیسیون راست و پرو غرب به انحراف کشانده شده است، فعالین حاضر سیاسی این را بدانند که طبقه کارگر و سرمایه داری هیچ منافع مشترکی با هم نداشته و تا آنجا که سرمایه داری دست در جنبش به نفع خواست های خود دارد به دنبال ایجاد یک پیوند ارگانیک ما بین این دو جنبش نباشند، در جهان حاضر که اساس تمامی روابط، قوانین و...بر اساس و نفع سرمایه داری چیده شده است و همه جامعه تحت حاکمیت طبقه سرمایه داری است قدرت انقلاب آنرا فقط می توان در ضد خویش او که زایده نظام وی هستند یافت، حضور مردم در خیابان مگر در ضدیت نظام سرمایه داری به معنای انقلاب نیست و این قضایا در ایران را فقط با اغماض می توان نه انقلاب که فقط نوعی اصلاحات از پایین نامید حال آنکه مسیر انقلاب در نظام سرمایه داری از دروازه های اصلاحات واقعی با اعمال قدرت سازمان های مردم نهاد به توسط نیروهای تحت ستم جامعه می گذرد.