تا کنون بسیار می پنداشتیم که دلیل عدم تأثیر گذاری نیروهای موسوم به چپ و مارکسیستی در اکثر موارد و به خصوص نیروهای خارج از کشور که تعداد زیادی از آنها نیز در دوره هایی خود از قهرمانان و رهبران مبارزات کمونیستی بوده اند می تواند اینگونه باشد یعنی داشتن یک دید انتزاعی از جانب ایشان، که خود نتیجه نزدیک به سی سال تبعید ناخواسته و اجباری است وبه این شکل است که می توان دلایل اشتباهات و ضعفشان در جامعه در برخورد با مسائل گوناگون را توجیه نمود زیرا که هر انسانی با دور شدن از یک وضعیت خاص، خود در وضعیت دیگری تغییر حالت داده و آن وضعیت گذشته ایشان نیز در ایران اکنون پس از سی سال گذر زمان بسیار می تواند تغییر نموده باشد اما در تعریف از شکل بالا دو خاصیت مهم وجود دارد.1 . قهرمان کمونیست که سالها به اشکال مختلف و در دوره ای که کوچکترین ندای تفکر چپ در هرکسی برابر با جوخه اعدام بوده به مبارزه خود در این خط و مشی ادامه داده اند که این خود جای تقدیر دارد و در این میان شاهد دستگیری و کشته شدن صدها دوست و نزدیک خود بوده است و 2 . مسئله دید انتزاعی شده بر اساس تبعید اجباری است، زیرا ایشان تحلیل خود را از ازوپا برای ایران صادر می کنند که نزدیک به سی سال از آن دور بوده اند و هم ایشان در اروپا و هم وضعیت در ایران طی 30 سال گذشته تغییر نموده است و در پایان نیز می توان به این نتیجه رسید که ایشان در تحلیل های خود نا خواسته انتزاعی بوده و در پراتیک بر همین اساس و گذشته دردناک خویش به محدوده اخلاقیات محصور شده اند و باز هم باید به این شکل ادامه داد که ادامه مبارزه ایشان (قهرمان کمونیست گذشته ایران) آن هم بر روی یک خط اشتباه قابل توجیه بوده و هست،اما دلیل آنکه خط و مسیر تئوری و پراتیک اینگونه جریانات اشتباه بوده عینیتی به گونه دیگر از تعاریف بالا می تواند داشته و دلیل اینکه می توان این نوع کنش و واکنش سیاسی جریانات موسوم به مارکسیستی را در جامعه اشتباه و دروغ قلمداد نمود همان عدم حضور تاثیر گذار و اهداف ایشان در صحنه سیاست پر التهاب چند ماه گذشته ایران است، کار در نهایت به آنجا ختم می شود که مردم و توده های ستمکش به جای آنکه چپ و کمونیسم را به عنوان رهبر رادیکال خود در عرصه تئوری و پراتیک برگزینند باز هم به سراغ گزینه های راست رژیم به عنوان آلترناتیو تغییر اوضاع می شتابند و در این میان نوع برخورد مردم در اثر و نتیجه عدم فعال حضور نیروهای چپ و کمونیست به عنوان یک گزینه انتخاب است.تمام جریانات سی سال گذشته ایران جز پاره ای از موراد خاص نه پیکره و نه افق ایجاد شدن به یک حزب وسیع قابل انتخاب و مورد نمایش در عرصه جامعه برای اهداف طبقه کارگر نبوده اند، مردم ما را انتخاب نمی کنند زیرا که ما حضور فعال نداریم یا شاید بهتر باشد بگوییم که اصلاً حضور نداشته ایم نظر به جریان پاسیفیست کورش مدرشی و کادر رهبری حزب مطبوع ایشان است که در یک حرکت کثیف و مرتجعانه به سمت جنبش اجتماعی و سرنگونی طلبی جامعه که در اثر عدم حضور ایشان مردم کس دیگری را برگزیده اند به راحتی و با بی مسئولیتی با نام موسوم کمونیسم به جامعه و حتی خود کمونیسم پشت می کند ( البته این جریان سابقه ای طولانی در حذف منتشرات احماقانه خود از روی سایت حزب و فراموشی خط مشی پایه ای خود دارد و جای تعجبی ندارد که برای کسب منافع امروز منشور سرنگونی طلبی خود را باز هم نه با مردم بورژوا که با سعید حجاریان پرولتر به پیش ببرد ).باز هم می گویم مردم ما را انتخاب نخواهند کرد وقتی که آلترناتیو ما پیشرو و در سطح جامعه وجود نداشته باشد و گر نه کدام کمونیستی وجود دارد که عقایدش را به عنوان آلترناتیو رهایی بخش از چنگال ارتجاع سرمایه داری در اشکال مختلف آن نداند تکثیرش نکند و یا ایمانی بدان نداشته باشد و این امر یعنی پیروز ما تنها می تواند با ایمانی راسخ از طریق پراتیک، پراتیک و پراتیک به عنوان عنصری مهم و دخالتگر در تمام عرصه های اجتماع حاصل گردد، کمونیسم خود تئوری آهنین و آبدیده شده در نتیجه یک پراتیک اکتیویست است یا به قول مارکس کمونیسم نقد توأم با عمل است.اما ایراد کار در این سی سال گذشته کجاست؟ من فکر می کنم جریانات موجود که هر حرکت میلیتانت ایشان در عرصه های مختلف که یا به بهای سنگین و ضربه های غیر قابل تحمل تبدیل گشته و رادیکالیسم چپ را به دیوانگی آشکار خاص نیروهای میلیتانت ملی و قومی کشانده و یا آنقدر در ترس به راست آشکار فرو رفته که پاسیفیسم را برای کادرهای شرافتمند کمونیست پایین تر از کادر رهبری احزاب به دنبال داشته است ناشی از آن می شود که ایشان ( کادر رهبری احزاب ) هنوز در سنت های مد گرایانه جوانی خویش خویش برای چپ و کمونیسم گیر کرده و از اینجا دید انتزاعی ایشان و پراتیک اخلاقیشان آغاز می شود که خاص نیروهایی با بنیان های خواست اجتماعی راست و بورژوازی در ابعاد گوناگون آن است گر نه که تئوری مارکسیستی ای که بر ضد اخلاقیات و انتزاعات است و پراتیکی که در عرصه جهان کالایی شده و کالای جهانی شده صورت می گیرد نمی تواند با چنین بهانه هایی لجن های مالیده بر تن را از خود بیالاید، روی سخن به خصوص با حزب کمونیست کارگری و حکمتیست می باشد که تکرار مکرارات عمل و تئوری های ایشان در جبهه راست و به نام مارکس و کمونیسم نه نشانگر سیاست های اشتباه لپی که ما را در عمق مسائل به سمت سوسیال دموکراسی برنیشتانی و مبارزات خلقی و میلیتانت مائوئیستی کرد و ... سوق می دهد.
۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه